شعر

بنام معشوق
نام مجموعه:مجموعه اشعار عاشقانه

 تقدیم به عاشقای عالم

این مجموعه تقدیم می شود به...
ان دریای بی کرانی که رسم محبت را به من اموخت
وان صدفی مهربانی که گوهر بیتای عشق را دروجودم پرورد


عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
و از خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام

عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید
که بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام

خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز
هم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام

با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کار
در غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام

همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا
بو که در بر کشد آن دلبر نوخاسته‌ام

نوشته های عاشقانه
مــــــــــــرام عـــــــــــشـــــق هـــمــیـــنه
مــــــاه من
ماه من غصه نخور زندگی جز و مد داره
دنیامون یه عالمه ادم خوب وبد داره
ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مثل تو ومن نمیشن
ماه من غصه نخور مثل ماها فراونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
ماه من غصه نخور گریه پناه ادماست
تر وتازه موندن گل مال اشک شبنم هاست
ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه ادم نمیشه
ماه من غصه نخور خیلی ها تنهان مثل تو
خیلی ها با زخمهای زندگی اشنان مثل تو
ماه من غصه نخور زندگی خوب داره واسه عشق
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت...
نوشته های عاشقانه
مــــــــــــرام عـــــــــــشـــــق هـــمــیـــنه
خــــــیـــــــــــلی وقـــــتـــــه
خیلی ساده پا گذاشتی توی قاب این نگاه
اومدی زندگی رنگ بزنی رنگ سیاه
خیلی وقته که دیگه قرارمونه یادت میره   
غزلای ناسروده توی سینم می میره
خیلی وقته  که دیگه با خاطره سر می کنم
گلای شقایق و با کینه رپر می کنم
دیگه تو خونه دل هیشکی هویدا نمیشه
         آخه عصر آهنه عشق دیگه پیدا نمیشه
خیلی وقته چشمامو دوختی به انتهای راه
من شدم پلنگ قصه هات تو شدی شبیه ماه
خیلی وقته رد پام رو ماسه ها تنها میرن
دیگه مرغ عشقا هم توی قفس زود می میرن
خیلی وقته که پشیمونی خودم خوب می دونم
      ولی من تنها دیگه تاآخر خط می مونم
دیگه گل سپیدم هیچ کجا وا نمیشه
         آخه  عصر آهنه عشق دیگه پیدا نمیشه


نوشته های عاشقانه
مــــــــــــرام عـــــــــــشـــــق هـــمــیـــنه
ساحل دل
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو  به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو  به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

قسم به لبت به گیسوانت

به کمان ابروانت به فسون دیدگانت
به قشنگی لبانت به دو چشم سبز رنگت
به ندای تار و چنگت به جهان آب و رنگت
که تو را ز جان پرستم
به قطار کاروان ها به امیر ساربان ها
به عروس آسمان ها به صدای بیستون ها
به نشاط باغبان ها به صفای گلستان ها
که تو را ز جان پرستم
به خدای کس ندیده به قشنگی دو دیده
به غمی کز تو رسیده به دو آهوی رمیده
به لبان نو رسیده به عقاب خوش پریده
که تو را ز جان پرستم
به بهار فصل هستی به جهان روح و هستی
به بلندی و پستی به خدائی که پرستی
به امیدی که تو هستی به زمینی که نشستی
که تو را ز جان پرستم
به کمان روح انسان به حیات جسم و حیوان
به تمام اصل کیهان به صدای رعد و طوفان
به نسیم عطر و پیمان
که تو را ز جان پرستم
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد

گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
نوشته های عاشقانه
مــــــــــــرام عـــــــــــشـــــق هـــمــیـــنه
دلم برات تنگ شده

دلم برات تنگ شده...
اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم...
به فاصله ها فکر نمیکنم ......
میدونی چرا؟؟
آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....
هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....
رد احساست روی دلم جا مونده ...
میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........
چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......
حالا چطور بگم تنهام؟؟
آره! خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....
میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....
آخه...تو ، توی قلب منی...
آره! تو قلب من....
برای همینه که همیشه با منی...
برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...
برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...
آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...
هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...
دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....
دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت
صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیزمیرسم.....
به عشق و به تو.....
آره...به تو....
اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...
اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....
اونوقت دیگه تنها نیستم

دیدی عـــــــشـــــــــــق مــــــن......
کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری
سوارانی که در راهند میگویند می باری
تو را چون لحظه های آفتابی دوستت می دارم
مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی
مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری
زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند
و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری
هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد
عطش دارم بگو:
کی بر دلم یک ریز می باری....


آخر ای همه دنیای دل
ای همه سرمایه ی سودای دل
در وجودم آتشی افروختی
با محبت تار و پودم دوختی
همدمی در خلوت شبهای من
شادی روح و دل تنهای من
در تو معنای صفا را یافتم
گشتم عمری تا وفا را یافتم
ای نگاهت گرمتر از باده ها
ای دلت پاکیزه چون سجاده ها
ذره ام خورشید بی همتا تویی
قطره ای اشکم شبنم دریا تویی
تا به دل درد آشنایی می کنی
بر وجود من خدایی می کنی...

خــــــیـــــــــــلی وقـــــتـــــه
خیلی ساده پا گذاشتی توی قاب این نگاه
اومدی زندگی رنگ بزنی رنگ سیاه خیلی وقته که دیگه قرارمونه یادت میره       غزلای ناسروده توی سینم می میره خیلی وقته  که دیگه با خاطره سر می کنم   
گلای شقایق و با کینه پرپر می کنم
دیگه تو خونه دل هیشکی هویدا نمیشه                        آخه عصر آهنه عشق دیگه پیدا نمیشه
خیلی وقته چشمامو دوختی به انتهای راه                        من شدم پلنگ قصه هات تو شدی بیه ماه
خیلی وقته رد پام رو ماسه ها تنها میرن
      دیگه مرغ عشقا هم توی قفس زود می میرن
خیلی وقته که پیمونی خودم خوب می دونم
ولی من تنها دیگه تاآخر خط می مونم
دیگه گل سپیدم هیچ کجا وا نمیشه
آخه عصر آهنه عشق دیگه پیدا نمیشه

ماه من غصه نخور زندگی جز ومد داره
دنیامون یه عالمه ادم خوب وبد داره
ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مثل تو ومن نمیشن
ماه من غصه نخور مثل ماها فراونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
ماه من غصه نخور گریه پناه ادماست
تر وتازه موندن گل مال اشک شبنم هاست
ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه ادم نمیشه
ماه من غصه نخور خیلیها تنهان مثل تو
خیلی ها با زخمهای زندگی اشنان مثل تو
ماه من غصه نخور زندگی خوب داره واسه عشق
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت...

حرفی که نتونستم بهت بگم

هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
"="="="="="=
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
"="="="="="=


وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود
"="="="="="=
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
"="="="="="= 
چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن
"="="="="="=
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چرا هیچ کسی عاشقم نکرد
"="="="="="=
شرمنده که خبر ندادم


دیوونه
شب شده ساکته دوباره خونه
می گرده دل دنبال یک بهونه
می گرده باز گنجه ی خاطراتو
پی یه حرف ناب و عاشقونه 

عکس تو رو باز می ذاره روبروش
که تا ته شب واسه تو بخونه
دلم تو التهابه که چه جوری
قدر چشای نازتو بدونه
تو عصری که قحطی عطر یاسه
اما به جاش دوست دارم گرونه
کافیه اسمتو یه جا ببینم
تا حس شعرم بزنه جونونه
من نمی تونم بگم اندازه شو
اینو فقط شاید خدا بدونه
محاله که عشق ما رو ندونن
برو سوال کن از گلای پونه 

اگه بخوان خیلی کم از تو بگن
می گن همون که خیلی مهربونه ؟
بی خبری تو ولی از حال من
میندازم اینو گردن زمونه
چقدر حسودیم می شه وقتی همه
بهم می گن دل تو پیش اونه ؟
من خودم باز می زنم به اون راه
می گم بیارید واسه من نشونه
اما تا کی فریب بدم دلم رو  

اون داره کلی آدرس و نشونه
مهم ولی تویی که اسم نازت
با من یه جایی پشت آسمونه
اونا نمی دونن ستاره هامون 

دوتاس ولی توی یه کهکشونه 

اینو بخون تا دوباره بدونی
دیوونتم ، دیوونتم ، دیوونه

من با تو هرگز
سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز
آخه این بار شده من با تو هرگز
نمی خوام حالتو حتی بدونم
تعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت
همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد
که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو ،‌ مهر لباش بود
اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
ولی دیگه گذشت اون حرفا ،‌
تعجب می کنی آره عجیبه
می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟
با این نامردیات بازم باهاتم ؟
برات کافی نبود حتی جوونیم
تموم شد آره گم شد مهربونیم
دیگه هر چی کشیدم بسه
نمی بینیم همو این خوبه ،‌ بهتره
دیگه بسه برام هر چی کشیدم
فریبی بود که من از تو ندیدم ؟
دروغی هست نگفته مونده باشه ؟
کسی هست تو خیال تو نباشه ؟
عجب حتی دریغ از یک محبت
دریغ از یک سر سوزن صداقت
دریغ از یک نگاه عاشقونه
دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا ، این رسم ما نیست
اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
چیه توهین به ذات محترم شد ؟
دیگه کوتاه کنم با یک خدافظ
که عشق ما رسید به سد هرگز


اروم اروم دارم
از یادت میرم
عشق من کاری کن دارم از دست میرم
من هنوز حاضرم واسه تو بمیرم اخه به عشقت اسیرم
اروم اروم دارم.................
اروم اروم دارم........................
از یادت میرم......
تقدیم به قلبی که نداشتی.

بچه بودم

بچه بودم نه دیگه منتظر زنگ بودم 

نه دیگه واسه تو مثل تو دلتنگ بودم
بچه بودم تو نبودی شبا زود خوابم می برد
دل کوچیکم فقط غصه بازی رو می خورد
بچه بودم چه قدر صاف و روون می خندیدم
 خوبیش این بود که ازت نمی خوامت نمی
شنیدم
بچه بودم همه ام مثل خودم بچه بودن
نرم و ساده مث خاکای توی باغچه بودن
بچه بودم خبر از تو خبر از دروغ نبود
سر فکرای پریشون انقدر شلوغ نبود
بچه بودم همه چی درست می شد ، سخت
نبود
هیچکی اندازه ی من اونروزا خوشبخت نبود
 بچه بودم دلمو هنوز کسی نبرده بود 

هنوزم خدا اونو دست خودم سپرده بود
بچه بودم قدرمو زمونه بیشتر می دونست
کوچمون حالا منو از تو که بهتر می دونست
بچه بودم کسی بیخود منو اذیت نمی کرد
مث تو میون بازیا خیانت نمی کرد
بچه بودم کسی مثل تو باهام بد نمی شد
بی توجه از کنار رؤیاهام رد نمی شد
بچه بودم نبود اون کسی که بهم راس نمی
گفت
مث تو هیچکی بهم هر چی دلش خواس نمی
گفت
بچه بودم عالمی بود آخه عاشق نبودم
از دس چشمای تو ، تو حسرت دق نبودم
بچه بودم بدون هیچ غصه ای رفتم شمال
لب دریا خونه های ماسه های ، بوی بلال
بچه بودم توی قایق بی تو خیلی خوش
گذشت
دنیا رو کاش می دادم سالای رفته بر می
گشت
بچه بودم خبر از خواهش و التماس نبود
لا به لای دفترام ،‌ جز دو تا برگ یاس نبود
بچه بودم عکس تو باعث دردسر نشد
جز تو هیچکی باعث رفتن به سفر نشد
بچه بودم انقدر از سادگیا دور نبودم
واسه گوش دادن به تو ، انقدر مجبور نبودم
بچه بودم کسی مثل تو منو رنج نداد
برد و باخت تلخ ما مزه شطرنج نداد
بچه بودم دلم از هیچکسی ناراضی نبود
فکر و ذکرم پیش هیچ چیزی به جز بازی
نبود
بچه بودم آسمون یه عالمه ستاره داشت 

غصه مون هر چی که بود یه دنیا راه چاره
داشت
بچه بودم و قهر و آشتیم روی هم لحظه
نبود
اخم و دردم واسه حرفی که نمی ارزه نبود 

بچه بودم بیشتر از این زمونا در می زدن
اونروزا بزرگترا بیشتر به هم سر می زدن
بچه بودم قلبای تو دفترم حقیقی بود
روی دفتر خاطراتم عکس جوجه تیغی بود
بچه بودم چقدر شعرای خوب بلد بودم
کندن اسما رو رو درخت و چوب بلد بودم
بچه بودم چشم تو در به درم نکرده بود
اونروزا فکر و خیالت ،‌ خبرم نکرده بود
بچه بودم روزای هفته شبیه هم نبود
حواسم پهلوی اینکه چی بهت بگم نبود
بچه بودم شادی پر بود تو دل بادکنکم
آخر اون روزا کسی بود که بیاد به کمکم
بچه بودم غروبا بوی غریبی نمی داد
کسی هدیه به کسی ساعت جیبی نمی داد
بچه بودم اگه مثل حالا مجنون می شدم
از بزرگ شدن واسه ابد پشیمون می شدم


به نام او که انقدر اه کشیدم تا تو را برایم
حرف دل
فرستاد
نمیدانم شاید سلام
گاهی دلم می خواهد بدانی حال من چگونه
است اما بدان که من همیشه حال تو را
میدانم.
جای تعجب نیست یک دیوانه دارد با تو
حرف میزند خودت قضاوت کن اول دیوانه
نبود و حالا خوشحال است که تو دیوانه اش
کردی.
دیروز اسمان به خاطر دخترکی معصوم که
رویاهای عاشقانه اش برای همیشه میان
شدت اعتماد به مسافری رهگذر جا ماند
بارید.
دیروز باران بارید و من به یاد درس لطیف
عصر هفت سالگی پشت پنجره ماندم تا او
بیاید.
اما تو نیامدی....میدانم قرار نبود که بیایی و
چه زیبا میشود کسی وقتی بیاید که قرار
نیست...................
خاطره های رنگی
برای امدنت لحظه شماری میکنم
من خزون دلم و با تو بهاری میکنم
نمیذارم تو دلم عشق تو هرگز بمیره
فراموشی تو رو از حافظه ی من بگیره
فاصله می خواد منو خسته و دلگیر بکنه
دلمو برنجونه از عشق تو سیر بکنه
می خواد کمرنگ بکنه خاطره های رنگی مو
تا که بد جلوه بده عشق به این قشنگی مو
اما من عاشقتم از عشق تو سیر نمی شم
پای عشقت میمونم خسته و دلگیر نمی شم
لحظه ها پر میزنن با چه شتابی می گذرن
دم به دم رو به جلوعقربه ها رو می برن
می خوان کاری کنن تا تو رو از من بگیرن
تا که من دست نکشم انگاری از رو نمیرن
اما تو خوب میدونی که من فقط یار توام
هنوزم کنج قفس دلخوش دیدار توام
چش به راهت می مونم تا که تو از راه برسی
نمیذارم تو دلم جات بگیره هیچ کسی

بگذار
بگذار ان باشم که با در کوهسار گام بر می دارد
بگذار ان باشم که با تو در گلزار گل میچیند
بگذار کسی باشم که احساس درون با او میگویی
بگذار کسی باشم که بی دغدغه با او سخن میگویی
بگذار کسی باشم که در غم سوی او می ایی
بگذار کسی باشم که در شادی با او میخندی
بگذار کسی باشم که به او عشق می ورزی
گمشده
میروم....اما نمیپرسم  ز خویش
ره کجا....؟منزل کجا...؟مقصود چیست؟
بوسه میبخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
((او))چو در من مرد ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
اه...اری...این منم...اما چه سود
((او))که در من بود دیگر نیست.نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
((او)) که در من بود اخر کیست.کیست..؟

میمیرم
شمع میسوزد و عرش لحظه به لحظه به پایان میرسد
همچنان که من میمیرم
و بهار جوانی ام به خزان پیری
و بعد هم به مرگ مبدل میشود
اما حتی هزاران سال بعد از مرگم هم
تو را دوست خواهم داشت.........
کیستم من
کیستم من؟؟تیره بختی درد مندی ناتوان!!!!
کیستم من؟؟خسته و مانده جدا از کاروان!!!!
کیستم من؟؟کلبه ای بی بام در سایه بام!!!!
کیستم من؟؟ذورقی در کام موج بی کران!!!
بی قراقی.دوره گردی.بینوائی نیمه جان
همدمی درمانده افتاده دور از همراهان
من چه میدانم مپرس از من نشان
لانه ای پوشیده از برگ درختان خزان
پسری گمگشته در دامان تار اسمان
مرده ای لوزان درون اجتماع زندگان


رفت
سیب سرخی را به من بخشید
ساقه ی سبز مرا او چید و رفت
عاشقیهای مرا باور نکرد
عاقبت بر عشق من خندید و رفت
اشک در چشمان گرمم حلقه زد
بی مروت گریه ام را دید و رفت
چشم از من کند و از من دل برید
حال بیمار مرا فهمید و رفت
با غم هجرش مدارا میکنم
گر چه بر زخمم نمک پاشید و رفت

توبهتریمن منی
تو بهترین منی
من ماه را میلیون ها بار بوسیده ام
در آسمان با ستاره ها رقصیده ام
آفتاب را در روزهای بارانی لمس کرده ام
عطر رزهای صورتی را هزاران بار احساس کرده ام
اقیانوسی را دیده ام که آتش را عاشق خود ساخت
هم آغوشی شقایق های سوخته را دیده ام
اما هنوز ...
اما هنوز کسی را ندیده ام که به اندازه تو من را شگفت زده و مبهوت بکند
تو مرا از خود بی خود ساختی
تو پرشورترین لحظات را برای من آوردی
عزیزم ، به این دلیل است که بهترین منی
عزیزم، به این دلیل است که مثل هیچکس نیستی

یه خط از من عاشق):
(اینو به همه ی عاشق ها میگم چه دخترید چه پسر
_اگه عاشقید و حس میکنید که معشوقتون داره ناز میکنه
_یا حتی دوستتون نداره
_وهمه ی کاراتون بی نتیجه میمونه برید بهش التماس کنید
_که به حرفاتون گوش کنه
_برید التماس کنید که خوب فکر کنه
_شاید بتونه گوشه ای از خیالش به شما فکر کنه
_شاید بعضی ها احساس غرور کنن (مخصوصا" خانم ها)
_بگن که حتی اگه عاشقمون باشه واگه یه روزباهم ازدواج کنیم
_همش تو سرمون بزنن
_اما این درصد کمه.
_حتی اگه گهگاهی همچین حرفی زده بشه
_بهتر از اینه که آدم با غرورش تاآخرعمر
تنها باشه


چندخط از خودم

آخه بی وفا مگه چی میشد دوستم داشته باشی
آخه بی وفا مگه چی میشد واسه یه بار بهم بگی دوستت دارم
آخه بی وفا حالا اومدی که دیگه چیزی برام نمونده
حالااومدی که دیگه جونی ندارم
توی اون روزا که اشک میریختم کجا بودی
دلمو شکستی رفتی
(خدانگهدار)

مگه قرارنبود واسه دلم مرحم باشی
مگه قرارنبود دوستم داشته باشی
مگه قرار نبود با هرنفست اسم من باشه
یه روزی که خیلی دوستم داشتی
پس چرا رفتی و تنهام گذاشتی...

(یه خط از من عاشق):
(اینو به همه ی عاشق ها میگم چه دخترید چه پسر
_اگه عاشقید و حس میکنید که معشوقتون داره ناز میکنه
_یا حتی دوستتون نداره
_وهمه ی کاراتون بی نتیجه میمونه برید بهش التماس کنید
_که به حرفاتون گوش کنه
_برید التماس کنید که خوب فکر کنه
_شاید بتونه گوشه ای از خیالش به شما فکر کنه
_شاید بعضی ها احساس غرور کنن (مخصوصا" خانم ها)
_بگن که حتی اگه عاشقمون باشه واگه یه روزباهم ازدواج کنیم
_همش تو سرمون بزنن
_اما این درصد کمه.
_حتی اگه گهگاهی همچین حرفی زده بشه
_بهتر از اینه که آدم با غرورش تاآخرعمر
تنها باشه

ولنتاین
وقتی دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت من در انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی توانست من را دوست بدارد من او را دوست داشتم

وقتی که او تمام کرد من شروع کردم

وقتی او تمام شد من آغاز شدم

وچه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی  کردن
مثل تنها مردن
ولنتاین به جمع عاشق ها مبارک


بزرگی را گفتم زندگی چند بخش است :
گفت 2 بخش است کودکی و پیری . گفتم : پس جوانی چه شد .
 گفت : با عشق سوخت ... با بی وفایی ساخت ... با جدایی مرد


بزرگترین گناه : سکوت،

بزرگترین شجاعت :دوست داشتن،

بزرگترین بار.یار،

بزرگترین بلا : فریب ،

بزرگترین اسرار : صداقت،

بزرگترین افتخار : عاشق شدن

دل شکسته

جریان عشق توست تو رگهای من
بی تو حتی یک ستاره نداره شبهای من

تنها یادگار از تو فقط یک عکس
عکست هم مرحمه واسه دل شکسته

خیلی سخته دل پر درده
کسی که دوست داری بره و دیگه برنگرده

اصلا فکر نکرده درکت نکرده
همون بهتر بره که برنگرده

همه منو میبینن به چشم یه بیمار روانی
از بس که چشم انتظار تو بودم اما این

چطوری میذاری میری
من که می گفتم تو همه زندگی منی

آرزوی خوشبختی می کنم هر جا هستی
با اینکه با یکی دیگه دست تو دستی


عاشقترین تنهای دنیا

تویی عاشقترین تنهای دنیا
منم خسته ترین مغموم دنیا

          تویی صادقترین حرف رو لبها
منم غمگین ترین راز تو دلها

          تویی زیبا طلوع صبح فردا
منم اینجا غروبی مثل شبها

          تویی همچون قناری شاد و شیدا
منم مثل کلاغی رو درختا

          تویی آشفته دل مغرور و رعنا
منم همراز و همراه یه رویا

          تویی عشق و محبت توی قلبها
منم دیوونه مثل موج دریا

          تویی تنها تویی یاد غریبها
منم فریاد بی پایان غمها

          تویی شاخه گل سرخ صدفها
منم تنها شقایق توی صحرا

          تویی آب زلال اشک چشمها
منم مرداب سرد توی دشتها
تویی عاشقترین تنهای دنیا
منم خسته ترین مغموم دنیا

از چشمهای من هیجان را گرفته اید

از چشمهای من هیجان را گرفته اید
این روزها عجب خودتان را گرفته اید

با این سکوت و نگاه و غضب به چشم
حرف و کلام و دهان را گرفته اید

حرف بدی نمی زنم اما شما به فحش
از این غزل تمام بیان را گرفته اید

اردیبهشت نیست که اردی جهنم است
لبهای سرختان که دهان را گرفته اید

خانم جسارت است ببخشید یک سوال !
با اخمتان کجای جهان را گرفته اید ؟

خانم شما که درس نخواندید پس کجا ؟
کِی  د کترای زخم زبان را گرفته اید ؟

خانم جواب نامه ندادید بس نبود ؟
دیگر جرا کبوترمان را گرفته اید ؟

خانم اجالتاًً  برویم  آخر غزل
نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید


خودت گفتی

تو دیگه ستـــــــاره نیستی زمینی
واسه من تا آخـــــــرت هم همینی
تو خودت گفتی که اینجوری باشم
بی رگ و ریشه مثل سیب زمـینی

بعد از تو
بعد از تو پر از دردم این را هم می دانند مانند دلم زردم ، این را همه می دانند
ای صبح اهورایی ! در کوچه ی تنهایی دیریست که شبگردم، این را همه می دانند
من بی تو چه دلتنگم، بی روحتر از سنگم یخ بسته تنم سردم، این را همه می دانند
در ذهن افق ای عشق! با چشم غزلخوانم دنبال تو می گردم ، این را همه می دانند
می گفت : "مرا حتی یک بار نخواهی دید" ایمان که نیاوردم ، این را همه می دانند

ننگ سکوت
سنگینی زمـــــــــــان به دل اختهً هوس
یک آه تب گـــــــــــرفته و پیدایش قفس
تصعید نور و سکته در آغـــوش روشنی
تبخیر نبض آینه هــــــــا در دل و سپس
تکثیر عقده های سفیران جـــــــــــاهلی
بـــــــال کبوتران و دل بلبلان هَـــــــرَس
ننگ سکوت آتش و یخ از نفیر مــــرگ
جنگ افول قافیه ازوحشت نفس
خورشید ِ بی غروب و کسوف همیشگی
شعر جدید، فـــــکر نو و حرف تازه بس


شمع سوزان تو
شمع سوزان توام اینگونه خامو شم نکن
در کنارت نیستم اما فراموشم نکن

دلم تنگ است


دلم تنگ است

دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است

سکوت از کوچه لبریز است

صدایم خیس و بارانی ست

نمی دانم چرا در قلب من
پاییز طولانی ست...

من هنوز اینجا نفس می کشم زیر پرواز خاکستریِ تکراریِ این شهر پر درد زیر همین آسمان به غروب نشسته زیر پای سم اسبان ارابه هایی که از آن سوی دنیا آمده ا ند بی غوغای زندگی ... خسته و در هم شکسته ام مرا از این جا رها کنید من گهواره ی تکرارِ زندگی را رها کرده ام من همه چیز را بر گستره ی نمناکی رها کرده ام که خدایش دیگر به فراموشی سپرده است... از رنجی خسته ام که از آن من نیست با نامی زیسته ام که مال من نیست از تمام دردهایی گریسته ام که همزاد من نیست این بار بی دغدغه و بی رویا می خواهم به مرگی جان بسپارم که از آن خود خود من است...
می خوام تک تک روزهای عمرم را خط خطی کنم

نمی خوام هیچ کدومشون رو بگذرونم

می خوام فکر کنم حتی درباره ی فکر کردن

می خوام از ته دل فریاد رهایی بزنم

می خوام آزاد باشم

می خوام مثل بقیه زندگی کنم

می خوام خودم رو پیدا کنم

اول خودم را بعد اون را

می خوام دوباره مثل روز اول روزشماری کنم

1 و 2 و 3 و...

و می خوام بگم هیچ چیز و هیچ و هیچ ... و دیگر هیچ !!!


شگفتا وقتی که بود نمی دیدم

وقتی که می خواند نمی شنیدم

وقتی دیدم که نبود،وقتی شنیدم که نخواند

چه غم انگیز که وقتی چشمه ای سرد و زلال

در برابرت می جوشد و می خروشد و می نالد،

تو تشنه ی آتش باشی و نه تشنه ی آب

آب و چشمه ای که از آتشی که تو تشنه ی آن بودی

بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت

و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید تا تو،

تشنه ی آب گردی و نه تشنه ی آتش

و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود،

از غم نبودن تو می گداخت،

آموختی که آنچه خویشاوندان را در غربت این

آسمان و زمین بی درد،دردمند می سازد

و نیازمند،بی تاب یکدیگر می سازد
"دوست داشتن است"

و من در چشمان تو ای خویشاوند بزرگ من!

ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود

و در آهنگ صدایت شوق ماندن

دیدم که تو تبعیدی این زمینی...

و تو اکنون با مرگ رفته ای و من تنها با این امید دم می زنم

که هر روز گامی به تو نزدیکتر می شوم


خدایا با تک تک سلول هایم به استقبال مرگ می روم خدایا می خوام آسمون را با دست های خودم لمس کنم... و ان لحظه هم فراموشت نمی کنم !

من یادم افتاد و فکر کنم خودم و تو جیبی به اسم عشق گم کردم اما حیف که سراخ بود...

زندگی همچو شمعی است که در بزم وجود به نسیم مژه برهم زدنی خاموش است
یاد تو...
کاش امشب ....
قطره اشکم
به یادت موج یک دریا شود
کاش...                       دستان قشنگت                                               قایقی بر روی این رویا شود
کاش...                       در عمق نگاه خاطرم
تصویر تو ...
... لحظه ای ...
تنها برای لحظه ای
گویا شود...


مستی

نهایت نگاه را بر تو دوختم
حکایت طربناک مستی
به شکل وحشی پندار
خمیده سبوی گلی را
هستی را
به آیه ماه زدم، شکستم
تمام هندسه خود پرستی را
نگاه کن
ضمیر من فراموش شده است
نگاه کن، ببین که با خاک هم آغوش شده است
آه اگر پا ز لبم وابکشی

پلاکی...

قلب
شیب کوچه ای سنگی
سوی دیار غربت
کنار دشت ارغوانی
پایین تر از پله های مهر
دری نیمه عاشق
پلاک نردبانی
خانه ای را به یاد می آورد
که آن سوی نیاز
نزدیک نرده های شیشه ای
در محله ای امن برای خود ساخته بودم


دریا

دریا پاک ترین معاشقه هستی
با روحهای ناشکیب
بس عجیب و من در
هر آنچه تو را به تصویر می کشد
غوطه ورم                        اشک شیوه رندانه ای است
که برای خاموشی دل من ساخته ای                               با من از تلاطم سهمناک ترین موجت سخن بگو و من در آغاز این نگاه
تو را شروعی می بینم بر آغاز دریایی

به تو می اندیشم

به تو می اندیشم
به سکوت تو که معنای تمام بودن است
به تو می اندیشم
به تمام بودن خود
که در آن ، موج ز دریای جودی تو است
به تو مه ابر گوهربار وجود خسته عشق منی
و تمام یادگارت
که در آن جای دهم مهر پریشانی دل
به تو می اندیشم
به همان وسعت دستان نوازشگر تو
که نوازشگر این زلف پریشان من است
به همان روزنه مهر و امید
که ز چشمان طرب آمیزت
روشنی بخش دل خسته و بیمار من است
به تو می اندیشم
و به یادت می نگارم به رخ خسته و سرد کاغذ
تا که جان گیرد و او نیز به تو اندیشد

شمع نگون بخت

حرف هر بیهوده را گوش مکن

شمع سوزنده فراموش نکن

آتش عشق خاموش نکن

در رخ کس به سخن اگر می گویی

گو!ولی در رخ یک شمع نگون بخت مگو

این همان است که تا نیمه شب سوخته است

شام تار تو بدان سوختن افروخته بود

اشک می ریخت ، خورشید تو بود، نور فردای تو بود

نگران تو و این قامت رعنای توبود

بامدادان که در آید خورشید، شمع از یاد مبر

و بر او خرده مگیر از خردی

که شبانگاه دگر در پیش است


رنگ هشتم

شکستنی تر از آنم که در پی سنگ باشی
تلنگری بزن
آوار می شوم
سطر سطر وجودم خیس خیس

از بس بر شکسته های من اشک ریخته ای

باور کن
رنگی که تو در جستجوی آنی
در منشور تنم نیست

آرزویم این است


آرزویم این است

نتراود اشک در چشم تو هرگز

مگر از شوق زیاد

و به اندازه هر روز

و تو عاشق باشی

عاشق آنکه تو را می خواهد

و به لبخند تو از خویش رها می گردد

و تو را دوست بدارد

به همان اندازه که دلت می خواهد


آخرین شعر

امشب دوباره خواب آسمان را دیدم

با ستاره های که همگی خواب بودند

کنار دستهای ماه ، زانو هایم را بغل می گیرم

و شمعدانی که تا صبح کابوس می بیند

می خواهم برای آخرین بار عاشق شوم و

برای آخرین بار چشمهایت را ببوسم

خواب آسمان ببینم ، موهای شب را شانه کنم

و عشق را بی پروا فریاد بزنم

برایم آخرینی !

و صدایت خواب یاقوتی باغچه را

به کابوسی از مرگ بدل می کند

و تو برای آخرین بار  ،

نگاه می کنی
نفس می کشی
می میری

عاشق

بیا سکوت چشمهایت را در حنجره نگاهم

گوش کن

عاشق!

استوار و مغرور

کنار خوابهای یاسی رنگ

و تو آغازی بی پایان برای دستهایم

آبیها را لمس می کنی و

خاکستریها می میرند، آبی و ماندگار

افق روی انگشتانت بزرگ می شود

و نگاهت تا آخرین حس تنهایی با لا می رود

و عشق

در اولین پیچ جاده گم می شود

و تو تنها و بی آغاز


به تو می اندیشم
ای که از هر چه بهار است نشانی داری
چه شود دست به روی دل من بگذاری؟

قایقی سرگردان در آبی بیکران
جون پناهم زیر بارون دستای گرم تو بود

امشب خیال بی خبر از من
رفته ست تا کجا؟؟؟
آیا کدام جای
ندانم!
اُطراق کرده است.
چشم انتظار مانده ام امشب
که بی من ، او
رو بر کدام سوی نهاده است.
از نیمه هم گذشته شب ،
اما خیال من
گویا خیال آمدنش نیست!
در دمدمای صبح
دیدم خیال ، خرم و خندان ز ره رسید
پرسیدمش که :
رفته کجا؟
ـ پاسخم نگفت !
هر چند می نهفت
رازی نگفتنی را ، اما
دیدم
در دیده نقش روی تو را داشت !
بوئیدمش ،
شگفت !
بوی تو را داشت...
وای خدای من چرا امشب تموم نمیشه ؟؟؟
چرا این شب طولانی پایان پذیر نیست؟آااااااااااااه خدا!!!

و اینکه
در سر آغاز شروع شام دلتنگی
با دلی از جنس پاییزی تزین برگی که می ماند
به زیر کفش های رهگذرهایی که با حس شکستن
خاطرات کهنه ام را باز درمان میکند تکرار .......
باز هم تنها نشسته ام روی خاک خیس باران خورده غربت
در همان جایی که فصل فاصله از خواب دلتنگی مرا پر کرد
همان جایی که با ناباوری رفتی و آن دم من
به زیر کفش هایت در سرانجام غروبی سرد جان دادم
کنار خاطرات خود...
حسرت
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمیکنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگـــــر هـــوای دلبـــــر دیگـر نمیکنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه ی ترا
در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

یادآر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت

یکشب بروی سینه ی تو مست عشق و ناز
لـــرزید بر لبان عطش کرده اش هـــــوس
خنــــدید در نگاه گـریزنده اش نیــــاز

لبهای تشنه اش بر لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق ترا گفت با نگاه
پیچیدهمچو شاخه ی پیچک به پیکرت
آن بـــازوان سـوخته در باغ زردمـاه

هر قصه ای ز عشق که خواندی به گوش او
در دل سپــــــرد و هیچ ز خاطـر نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب، شب شگفت
آن شـاخه خشک گشته و آن باغ مرده است

با آنکه رفته ای مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مـــرد، ای فـریب مجسم بیا که باز
بر سینــه ی پر آتش خود می فشارمت...
دیدار تلخ...
بر زمین می زنی ومیشکنی
عاقبت شیشه ی امیدی را
سخت مغروری و میسازی سرد
دردلی،آتش جاویدی را
دیدمت وای چه دیداری،وای
این چه دیدار دلازاری بود
بیگمان برده ای ازیاد آن عهد
که مرا با توسر کاری بود
دیدمت،وای چه دیداری،وای
نه نگاهی،نه لب پرنوشی
نه شرار نفس هر هوسی
نه فـشار بدن وآغــوشی
این چه عشقی است که دردل دارم
من ازاین عشق چه حاصل دارم
میـگـــریـزی ازمـن و در طـلـبـت
بــاز هــم کـوشش بـاطل دارم
باز لبهای عطش کرده ی من
لب سـوزان تــرا می جـویـد
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه ی عشـق تـرا میگو ی
بخت اگـراز تو جدایم کـرده
میگشایم گره از بخت،چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
نکـــــشد تـاســــــراپرده خـاک
آتش عشق به چشمت یکدم
جلوهِِِِِ ای کــردوسرابی گردید
تا مراواله وبی سامان دید
نــقش افتـاده بـر آبـی گردید
در دلم آرزویی بود که مرد
لـب جـابخش تـرا بـوسیدن
بوسه،جان دادبروی لب من
دیدمت،لیک دریغ از دیدن
سینه ای تاکه بر آن سر بنهم
دامنی،تاکه برآن ریزم اشک
آه،ای آنکه غم عشقت نیست
میبــرم بـرتـو قلبت رشـک
بـر زمیـن میـزنی ومیـشکنی
عـاقبت شیـشه ی امیدی را
سخت مغروری ومیسازی سرد
دردلی آتش جاویدی را!!!...


ترا راندم
تراراندم
که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق و امیدت
شود امید جاویدت
ترا راندم
ولی هرگز مگو بامن:
که اصلا" معنی عشق و محبت را نمی دانم
ولی من در میان های های گریه خندیدم....
که تو هرگز ندانی
بی تو یک تک شاخه ی عریان پائیزم
دگر از غصه لبریزم             درین دنیا بمان بی من
برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را
بخوان در گوش جان دیگری آوای هستی را...


شبی با او سحر کردن

شبــی بـا او سحـــر کـردن بـه عمــــر جــاودان ارزد
که لعلش راحت روح است و لبخندش به جان ارزد
ندیدم ذره ای مهــرت ، ولـی ای تـاج مهـــرویان
همـان قهـــــرت به الـطاف خدای مهـــــربان ارزد
سـلام یک صباحــت ، راستـی را گــر ز مـن پرسی
بــه شبـــهـای بهـشـت انــدر نعـیــم بـیکــران ارزد
مــرا درویش و رسـوا کـرد شـور عشــق و خـرسندم
کــه دیــدار چنـیـن یــاری بـه تـــرک آشیـــان ارزد
من این درویشی وعسرت به سلطانی نخواهم داد
کـه این تاج ازسرعشق است وصد ملک جهان ارزد
جهان یکسر نمی ارزد،دمـی با غــم به سر بردن
شبــی بـا او سحـــر کـردن بـه عمـــر جـاودان ارزد...
آرامگاه عشق ...
بیتاب و ناتوان و پریشان و بیقرار
بر سر زدم.گریستم از دست روزگار
گفتم که ای ترا بخدا. سایبان پیر
بامن بگو.بگو که خفته در این گور مرگبار
کز درد تلخ مرگ وی این قلب اشکبار
خود را در این شب تنها و تار گشت
پیر خمیده پشت
جانم بلب رسید .بگو قبر کیست این
یک قطره خون چکید بدامانم از درخت
چون جرعه ای شراب غم از دیدگان مست
فریاد بر کشید :که ای مرد تیره بخت
بر سنگ سخت گور نوشته است هر چه هست
بر سنگ سخت گور                   با جوهر سرشک
دستی نوشته بود
آرامگاه عشق...


باز از دیار ما . . . .
باز از دیار ما رفت به سفر یار ما
ایدل دگر به هیچ نیرزد دیار ما
سر مست وشاد رفت وخدا باد همرهش
رحمی نکردبر غم ما بر خمار ما
او رفت وصبر رفت وتحمل تمام شد
از هم گسست سلسله ی اختار ما
گفت از تو یاد می کنم اما وفا نکرد
"یادش بخیر یارفرامو شکار ما ". . . .
کدامین حال ؟!...
و اینک ای کلیم عشق ، ای سفیر دلتنگی
شبی از دوردست جنگل حسرت ، به آواز دل انگیزی
صدایم کن که برخیزم
که من از چنبر خواب فراموشی رها گردم
و با حرم دهانم ، شمع فریادم به دین مزمون بیفروزم
بیا و دست قشنگ مهربانت را عصایی کن ... که برخیزم
به شور انگیزی شادآلود چشمانت به دامان
شقایق ها بیاویزم
بیا تا شب بی هم زمانی را برای " کوه کن " گویم
بگویم عاشقم ، دیوانه ام ، مستم
کدامین حال خویشتن را بگویم ؟...؟!

101 راهکار برای ابراز عشق

101 راهکار برای ابراز عشق

1. به او بگویید که دوستش دارید
2. بغل کردن یا بغل شدن
3. اطمینان پیدا کردن از این موضوع که به اندازه کافی برای او احترام و ارزش قائلید
4. بوسیدن هنگامیکه دیگران در حال نگاه کردن به شما هستند
5. بوسیدن زمانیکه مردم شما را نگاه نمی کنند
6. به او بگویید که برایش ارزش قائل هستید
7. دست های یکدیگر را بگیرید
8. رفتن به یک دوچرخه سواری طولانی مدت
9. تهیه یک هدیه ویژه
10. هر زمان که نیاز به یک دوست خوب داشت، شما در دسترس باشید
11. وقت گذراندن در کنار یکدیگر
12. رفتن به سینما
13. قدم زدن در جنگل، شانه به شانه هم
14. ضبط کردن یک نوار پر از آهنگ های عاشقانه
15. صحبت کردن در مورد احساساتتان
16. رویاهایتان را با یکدیگر در میان بگذارید
17. یکدیگر را با تمام وجود در آغوش بگیرید
18. با هم روی نیمکت پارک بنشینید
19. با هم قدم بزنید
20. برای صرف غذا بیرون بروید
21. پیک نیک بروید
22. با هم فریزبی بازی کنید
23. از هم تعریف کنید
24. با هم داخل جکوزی ریلکس شوید
25. استخر بروید
26. با هم به خرید وسایل خانه بروید
27. فقط نزدیک هم باشید
28. با کمک هم غذا درست کنید
29. یکدیگر را با عشق و علاقه لمس کنید
30. تکالیفتان را با هم انجام دهید
31. برای یک سفر تفریحی برنامه ریزی کنید
32. با هم به مهمانی بروید
33. کیک بپزید
34. به کتابخانه بروید
35. داخل موزه بچرخید
36. فقط در کنار او باشید
37. ببینید چه چیز برای دیگری جالب است - و آنرا انجام دهید
38. با هم ورزش کنید
39. به یکدیگر خیره شوید
40. اتومبیل های یکدیگر را بشویید ( یا دوچرخه!)
41. با هم به ماهیگیری بروید
42. با هم صحبت کنید
43. به نگرانی های یکدیگر گوش دهید
44. ناخن انگشت پای یکدیگر را بگیرید
45. آهنگ مورد علاقه او را انتخاب کنید
46. به شادی های هم گوش دهید
47. یکدیگر را در نزدیکی خود نگه دارید
48. با چشم های او صحبت کنید
49. برای هم نامه بنویسید
50. تماس تلفنی داشته باشید
51. به هم اعتماد کنید
52. به او یک حلقه، کادو بدهید
53. خانواده های یکدیگر ملاقات کنید
54. با هم به کوهپیمایی بروید
55. در حق هم از خودگذشتگی نشان دهید
56. برای هم شکلات بفرستید
57. به هم احترام بگذارید
58. زیر نور ماه قدم بزنید
59. یادداشت عاشقانه ای بنویسید و آنرا را در جایی پنهان کنید که او پیدا کند
60. نگاه های تحریک کننده به هم کنید
61. شعر بنویسید
62. گل بفرستید
63. شام را در روشنایی شمع صرف کنید
64. کنسرت بروید
65. طلوع خورشید را با هم نگاه کنید
66. سالگرد ها را فراموش نکنید
67. روی یکدیگر اسم های مستعار بگذارید
68. به دیدن مناظر زیبا بروید
69. یک فیلم اجاره کنید و با هم به تماشای آن بنشینید
70. بدون سؤال برای هم کاری انجام دهید
71. برنامه ازدواج بریزید
72. یک جمله زیبا در گوش دیگری زمزمه کنید
73. دوستان خوبی برای هم باشید
74. با هم خوش بگذرانید
75. برقصید
76. موزیک گوش کنید
77. با هم شوخی کنید
78. با هم به یک چیز بامزه بخندید
79. نسبت به هم با وفا باشید
80. همدیگر را تحت تاثیر قرار دهید
81. لیستی از چیزهایی که در مورد یکدیگر دوست دارید، تهیه کنید
82. کتاب بخوانید و در مورد آن با هم بحث کنید
83. دوستان یکدیگر را ملاقات کنید
84. اسب دوانی کنید
85. غذای مورد علاقه دیگری را برای او درست کنید
86. ببنید چه چیزی او را خوشحال می کند
87. برای هم هدیه درست کنید
88. موهای او را بشویید
89. غروب خورشید را تماشا کنید
90. با اتوبوس به سفر بروید
91. درخواست کنید تا آهنگ مورد علاقه او را از رادیو برایش پخش کنند
92. یک کارت جالب و بامزه برایش بفرستید
93. رویاهای آینده را با او در میان بگذارید
94. با هم بازی کنید
95. برای هم جوک تعریف کنید
96. به هم فکر کنید
97. ببینید چه چیز اورا عصبانی می کند
98. با هم اسکیت کنید
99. حلقه رد و بدل کنید
100. با هم از یک بستنی بخورید
101. عکس دو نفری بیندازید

اس ام اس عاشقانه برای کسی که دلتو شکسته
اس ام اس عاشقانه برای کسی که دلتو شکسته

مرا هم یاد کن آن شب که من در زیر خاک سرد تنهایم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برنگرد،
که بر نمی گردی تو هیچوقت
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس
فقط بیا
در خزان خواسته هام
کمی قدم بزن
تا ببینمت
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
از تو
خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین یک بار
تکرار می شد!
تکرار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی دل تنها کالائیست که خدا شکسته ی آن را می خرد
پس چرا من به دست کسی که دلم را شکست بوسه نزنم؟!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رفتی دلم شکستی این دل شکسته بهتر پوسیده رشته ی عشق از هم گسسته بهتر
من انتقــام دل را هرگــــــز نگیـــــرم از تو این رفتــه راه ناحــق در خون نشستــــه بهتر
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کاش گل بودی تا به تلافی همه ی بدیهایت تو را پرپر میکردم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چند روز پیش نشستم خلوتمو کشیدم... دیدم تو خلوته من دیگه جایی نداری...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شب شرابی خوردم و مستی مرا در بر گرفت , دوریت آمد به یادم , هستیم آتش گرفت.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قلب من تقدیم به کسی که هر از گاهی یادی از دل خسته ما می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ما که همسایه اشکیم ولى با دل تنگ ..... گر لبى خنده کند یاد شما مى افتیم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
شکسته باد آن که دلش این چنین می خواست....
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شانه هایم زیر بار غم شکست
شاخه های سبز امیدم شکست
عشق ما در شیشه فرهاد بود
عشق شیرین ریشه اش در باد بود
هیچ کس حرف صداقت را نزد
هیچ کس دل را بر این دریا نزد
یک نفر امروز در چشمم شکست
یک نفر بار سفر بست و گسست
یک نفر با خاطراتم دور شد
یک نفر با قصه ها محشور شد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ .....
نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی ......
برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی .....
اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل ز دستم رفت و جان هم بی دل و جان چون کنم
سرّ عشقت آشکارا گشت پنهان چون کنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند
اندک اندک عشق بازان کم شدن
نسلی از بیگانگان آدم شدند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
طرحی ز موج بر دل مردابیم بکش.......
امشب دلم بهانه دریا گرفته است...!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دیگر دلم از سنگ حوادث نهراسد/ این کاسه صد بسط به کرات شکسته است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نخواهم کشت دل را ، از چه باید بگذرم از تو ؟
سراسر باده ی عشقم ، سراپا ساغرم از تو
شهامت می کنم اما ، نه در ترکت عزیز دل
نمی گردددمی حتی ، جدایی باورم از تو
منم از سر گذشته آب تر ، در غرق این اقرار
به زخم عشق خون گشته تمام پیکرم از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوارمهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه ی تلخ خیانت حک نبود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهم نیست که او مال تو باشد... اگر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند و صدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد مهم نیست که او مال تو باشد مهم این است؛ که فقط باشد زندگی کند لذّت ببرد و نفس بکشد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خیسم ز گریه......تنهاترم نکن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یه عالمه شعر و متن عاشقانه +عکس

بی تو

بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟
هستی من از تو مانده یادگار،
من به پای خود به دامت آمدم ،
من مگر زدست خود کنم فرار!
تا لبم، دگر نفس نمی رسد،
ناله ام به گوش کس نمی رسد،
می رسی به کام دل که بشنوی:
ناله ای ازین قفس نمی رسد...!


خواهم مرد
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد
شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار
نمیدانم چرا؟
پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد
برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد
صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون
پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون
آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین
بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین
پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد
میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد
ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه
بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه
باید فراموشت کنم
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم

در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم
نرو.....
نگذار دوباره تنها شوم....
نرو.....

عشـق یعنـی هـمون سـلام اول
عـشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب
عشق یعنی انفجار احساسات
عشق یعنی کم کردن فاصله ها
عشق یعنی کلید یک رابطه ای محکم
عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن
عشق یعنی کاری کنی که راحت پیدات کنه
عشق یعنی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی
عشق یعنی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه

متنفرم


اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها
سرزمین وداع را می سوزاند
کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی
پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد
هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی
هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی
همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای
زود از دنیای تو می رود .
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی
افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .
دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم
کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن
و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .
زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین
سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است
که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .
ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم
به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا
دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است
دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند
تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای
دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم
و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم
صورتک
صورتک جا مانده آنسوتر
چهره غمگین
نگاه خیس
سرزنش آمیز
خوف انگیز
صورتک بی من پریشان نیست

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو،
یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو،
همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم

توی ساحل

توی ساحل روی شن ها قایقی به گل نشسته
یکی با چشمون گریون گوشه ای تنها نشسته

نگاه پر اضطرابش به افق به بی نهایت
ساکته اما تو قلبش داره یک دنبا شکایت


آرزو

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن
گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق
گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن
گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن
گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن
گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد
گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن
گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن
پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)

ساحل دریا


تو چشاش حلقه ی عشقه توی قلبش غم دنیا
منتظر به راه می یاره تا بیاد امروز و فردا

باورش نمی شه عشق و همه دنیاش زیر ابه
تنها مونده توی ساحل زندگی براش عذابه تنها یی براش عذابه

خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمی ره
همه دنیاش زیر اب و خودشم به غم اسیره
دست این رحم زمونه عشفشو برده به دریا
حالا از خودش میپرسه میادش آیاوآیا
عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمیمونه
دل عاشق رو شکستن شده کار این زمونه

خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمیره
همه دنیاش زیر اب و خودشم به غم اسیره

هرگز از یادش نمیره
از غم دوریش میمیره
از غم دوری میمیره
دیگه از یادش نمیره
از غم دوریش میمیره...........

عشق بی صدا


جنون و آشفتگیم را به تو هدیه خواهم داد

تو عشق منی
و میل و رغبت من برای خندیدن
نمیدانم چگونه باید از تو خداحافظی کنم
زیرا بدون تو دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم
اگر روزی دوباره تصمیم به ترک اینجا بگیری

کمر و لبهایم را به تو هدیه میکنم
تا هر زمان که خواستی مرا نوازش کنی
جنون و آشفتگیم را به تو هدیه خواهم داد
و آن چند رشته عصبی که برایم باقی مانده است
و کفشهای کهنه و رنگ و رو رفته ام را
در دفتر خاطراتم همه اینها را مینویسم
و حتی آه و افسوسهایم را نیز به تو هدیه خواهم داد
ولی دیگر ترکت نخواهم کرد
زیرا تو خورشید منی
و ایمانی که به آن زنده ام
تو قدرت صدای منی
و پاهایی که با آنان راه میروم
تو عشق منی
و میل و رغبت من برای خندیدن
نمیدانم چگونه باید از تو خداحافظی کنم
زیرا بدون تو دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم
اگر روزی دوباره تصمیم به ترک اینجا بگیری

تو به من خندیدی / و نمی دانستی، من به چه دلهره از باغچه همسایه ، سیب را دزدیدم
تو به من خندیدی / و نمی دانستی، من به چه دلهره از باغچه همسایه ، سیب را دزدیدم

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سیب نداشت

یه عالمه شعر و متن عاشقانه واسه اونا که عاشقن (سری 3)
زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت
زندگی رودی است جاری هر که آمد

کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت

قاصدک ? این کولی خانه بدوش روزگار

کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت...


یک حقیقت تلخ


یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،‌همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
دخترک می گه خدا چرا ما .... مادرش می گه
عوضش دخترکم ، او خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
یکی آزمایش نوشتن واسش ،‌اما نمی ره
می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم
ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
آدما از یه جا اومدن ، همه می رن یه جا
اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت
با نمی شه ، با نمی خوام ،‌با نشد ، با نداره

وقتی رفتم

اجرا شده در آخرین آلبوم مهستی

هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود

چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


مریم حیدرزاده - صبورم هنوز


ز چشمت اگر چه که دورم هنوز

پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

اگر غصه بارید از ماه و سال

به یاد گرشته صبورم هنوز
شکستند اگر قاب یاد مرا

دل شیشه دارم بلورم هنوز

سفر چاره ی دردهایم نشد

پر از فکر راه عبورم هنوز

ستاره شدن کار سختی نبود

گرشتم ولی غرق نورم هنوز

پر از خاطرات قشنگ توام

پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

ترا گم نکردم خودت گم شدی

من شیفته با تو جورم هنوز

اگر جنگ با زندگی ساده نیست

در این عرصه مردی جسورم هنوز

اگر کوک ماهور با ما نساخت

پر از نغمه ی پک و شورم هنوز

قبول است عمر خوشی ها کم است

ولی با توام پس صبورم هنوز...

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی

در دیر می‌زدم من، که یکی زدر در آمد

که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی

می خواهم و می خواستمت، تا نفسم بود .
می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود .

عشق تو بَسَم بود، که این شعله بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود .

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود .

دست من و آغوش تو ، هیهات ، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود


سیمای مسیحائی اندوه ، تو ، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود .

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود .

تو کیستی ، که من اینگونه ، بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته ، روی گردابم !

تو در کدام سحر ، بر کدام اسب سپید ؟
تو را کدام خدا ؟
تو از کدام جهان ؟
تو در کدام کرانه ، تو از کدام صدف ؟
تو در کدام چمن ، همره کدام نسیم ؟
تو از کدام سبو ؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه !
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه !
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه !
کدام نشأ دویده است از تو در تن من ؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند ،

به رقص می آیند ،

سرود می خوانند !

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو :
تو آرزوی بلندی و ، دست م

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم ،

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد ،

که مرا زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شورِ عشق و مستی

و تو چون مصرعِ شعری زیبا ،

سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی...

می خواهم و می خواستمت، تا نفسم بود .
می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود .

عشق تو بَسَم بود، که این شعله بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود .

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود .

دست من و آغوش تو ، هیهات ، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

سیمای مسیحائی اندوه ، تو ، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود .

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود .


پیداست غم عشق تو از رنگ نگاهم

سوگند به چشمان تو حاشا شدنی نیست

بی مرحم اعجاز نگاه تو عزیزم

این کهنه ترین زخم مداوا شدنی نیست

بعد از تو نبندم دل به کس اری

عشق دگری در دل من جا شدنی نیست

باور بکن این زندگی اندر منظر من

بی منظر چشم تو زیبا شدنی نیست

افسرده ترین است دلم بی تو بهارا

این باغ خزان دیده شکوفا شدنی نیست

یخ بسته وجودم ز زمستان جدایی

برف غمت از دشت دلم پا شدنی نیست

گفتم ببرم خاطره ی عشق تو از یاد

هر چند که کوشیده ام اما شدنی نیست

دیریست به دنبال تو میگردم و افسوس

این گمشده انگار که پیدا شدنی نیست...

قصه برگ و باد ( خدا )

آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها
تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا

یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم

آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم

وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره

به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره

با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم

ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم

برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت

غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت

باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟

با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه

یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون

سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون

ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید

تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید

بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه

تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه

ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد

به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد

برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود

هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...


بعد دیدار تو
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل
شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم


به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم
و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم
تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش
که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم

 

گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا

گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا


گالری عکس عاشقانه عکسهای عاشقانه عکس عاشقانه عکس عشق عکسهای رویایی عکسهای عاشثانه بیسار زیبا

چند تا متن عاشقانه بسیار زیبا با عکس


الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا
باهام حرف بزنه گریه میکنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

عمیق ترین درد در زندگی

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

احساس

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر ازاحساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال
نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

مرگ

چشمامو بستم ... بجز تاریکی چیزی ندیدم
ترسیدم ... چشمامو باز کردم ... بجوز درد و غم چیزی ندیدم
وحشت کردم ... چشمامو بستم ... به خودم فکر کردم به درونم به عشقم به قلبم
روی قلبم یه لکه ی سیاه دیدم ... لکه ای که سوخته بود
قلبم تیر کشید ... چیزی نگفتم ... تحمل کردم
قلبم دوباره تیر کشید ولی این دفعه شدید تر از قبل بود
خود به خود اشک تو چشمام حلقه زد .. اونقدر درد داشتم که دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم
به دیوار تکیه دادم و با تمام وجودم فریاد زدم
از حال رفته بودم ... وقتی چشمامو باز کردم همه جارو نورانی دیدم ... نورش اونقدر شدید بود که چشممو میزد
کم کم چشمام به نور عادت کرد ... دورو ورم رو نگاه کردم ... سرسبز بود
صدای پرنده ها به گوشم میرسید
از دور یکی داشت به من نزدیک میشد ... بلند قامت بود
وقتی فاصله مون کم شد با دقت بهش نگاه کردم
یه پسر تقریبا 21 22 ساله بود ... سر تا پا سفید پوشیده بود
عطر بدنش اونقدر خوشبو بود که منو مست خودش کرده بود
با مهربونی بهم خندید ... دستامو به دستش گرفت و به چشمام خیره شد
چشمای گیرایی داشت ... از خجالت به زمین نگاه کردم ... رو زانوهاش نشست و به تماشای من مشغول شد
چشمامو بستم ... یه دفعه دستاشو دور کمرم حس کردم ... داغی ی لبهاشو روی لبام حس کردم
بوسه هاش خیلی شیرین بود ... خواستم برم ولی نزاشت ... به من نزدیکتر شد
سینه به سینه شده بودیم ... دستامو دور گردنش انداختم ... آروم لباشو گذاشت رو لبام ... و همچنان لحظه ها سپری میشد
اونقدر لطیف بوسه میزد که حاضر نبودم حتی یه لحظه هم که شده ازش قافل بمونم
چند دقیقه ای تو همین حالت بودیم ... چشمامو باز کردمو به چشماش خیره شدم
بهم خندید ... آروم دستهامو از گردنش باز کردم
دستامو به دستای گرمش گرفتو با اشاره بهم فهموند که باهاش برم
راه افتادیم ... می خواست جایی رو بهم نشون بده ... خیلی راه رفتیم تا به جایی تقریبا تاریک رسیدیم
دیگه اثری از درختهای سرسبز و گلهای رنگارنگ نبود
دیگه صدای پرنده ها به گوشم نمی رسید ... مثله یه کابوس بود
وحشت زده به دورو ورم نگاه میکردم ... ولی نگاه گرم اون منو آرومم کرد
دستمو محکمتر به دستاش گرفت و منو به روی تپه ایی برد
بعد از چند لحظه یه جا وایستادیم ... نگاهشو به چند قدم اون طرفتر دوخت ... نگران به نظر میرسید
ترسیده بودم ... دستامو تو دستاش فشردم و با هم رفتیم جلو ...
و من به روی زمین یه سنگ قبر دیدم ... قبری که اسم من روش حک شده بود


غزل دلتنگی ...( شعر عاشقانه بسیاز زیبا)

غزل دلتنگی ...( شعر عاشقانه بسیاز زیبا)


هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند

بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم

کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم


تو چته؟؟؟

گاهی اوقات
احتیاج به یه آدمی داری٬
یه دوستی٬
که وایسته رو به ‌روت
که توی چشمات نگات کنه
و محکم بزنه تو گوشت
که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه٬
ببینی که از دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی٬ همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬
که بهت بگه « تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی٬
که بری بغلش٬
که بغلت کنه٬
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬
که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش٬
که تو چشمات رو ببندی٬
روی شونه‌ش گریه کنی٬
بلرزی٬
و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »

NO LOVE

توبه می کنم دیگر کسی را دوست نداشته باشم حتی به قیمت سنگ شدن
توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود چشمانم را می بندم
توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود حتی چند لحظه!قول می دهم نامت را بر زبان نمی آورم لبهایم را می دوزم
توبه می کنم دیگر عاشق نشوم قلبم را دور می اندارم برای همیشه و به کویر تنهایی سلام می کنم

ازت متنفــــــــــرم سرنوشت

اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها
سرزمین وداع را می سوزاند
کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی
پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد
هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی
هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی
همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای
زود از دنیای تو می رود .
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی
افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .
دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم
کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن
و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .
زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین
سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است
که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .
ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم
به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا
دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است
دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند
تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای
دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم
و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم
ازت متنفــــــــــرم سرنوشت شوم من

کاش..
کاش آسمان میدانست درد من چیست !

کاش میدانست نیاز من چیست!

کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم....

کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست!

دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است ،
عاشقم ولی ، یک عاشق تنها!

یک عاشق بی کس ! عاشقی که معشوقش در کنارش نیست....

کاش دریا میدانست کویر چیست!

راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها!

دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس!

کاش باران میدانست معنی انتظار چیست ....

منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران

را میکشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است....

و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست!


دل بریدن و رفتن ...

وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر خنده معنایی ندارد ...
فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...


رها کنید مرا ...
نفس هایم ! بایستید
قدم هایم ! مجالم دهید
اشک هایم ! نبارید
لب هایم ! بسته شوید
می خواهم بخوابم !
خوابی عمیق و آرام ...
و جدا از بیهودگی ها ...
می خواهم بخوابم ...
بار خدای من ...
تو ... ؟
...
دگر نمی تواند ...
و امشب عاشقانه آغوشت را طلب می کند ...
بار خدای من ...
دریاب امیدت را ...
که دگر توان هیچ ! ندارد ..

واژه ها

تو معنای تمام واژه های منی برای عاشقانه هایم به دنبال واژه
می گردم... تو بازهم در من ظهور می کنی...تو باز هم مرا به دنیای خود می
بری....
تو باز هم مثل همیشه به اوج می بریَ...به ناکجا....
لبخند که می زنی پرنده ی دلم بال بال می زند... با این دل پر بریده
چه کنم؟...
می خواهم از آنجایی بگویم که نگاهم در نگاهت حل شد....من عاشق تر شدم و عاشقانه ای
آبستن...در نا کجای ذهنم تو اردو زدی....دلم که دیگر ملک خصوصی توست....و من نوشتم
از بودن تو ...تویی که ...
از تو برای تو و برای دلتنگی های همیشگیم می نویسم... می خوانی و
می گویی سلام بانوی من....و من سلامت را هرباره با سبدی از گلهای
سرخ- به رنگ بوسه- پاسخ می دهم.
و تو ...تو که حجم بودنت به اندازه ی تمام هستی من است....
بگذارید همه بدانند ....بگذارید بدانند.......می خواهم فریاد کنم ....
باشد این بار هم نه....اما می گویم که من تو را بهترین میدانم تو را...می
خواهم


باز باران
می چکد بر دفترم
تا بشوید هرچه دارم در سرم
باز باران
بی بهانه
میزند بر جان خسته
تا بشوید گونه ها را
از غبار سفله بسته
باز باران
بی ترانه
میزند بر دشت لاله
تا بشوید زخم و درد عاشقی را
از درون قلب های زخم دیده
باز باران
بی نشانه
می زند بر صاحبان این زمانه
تا بشوید رنگ تزویر و ریا را
از لباس مردم در خواب مانده
حال باران
در درون ابر پنهان می شود
رنگ و بویش از دیده میگردد نهان
می گریزد او از این درد عیان
باز باران
دور می گردد زمن
تا نبیند سیل اشک و آه من

داستان عشق

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
یکی بود یکی نبود وقتی خورشید طلوع کرد از پشت پنجره
کلبه ای قدیمی،شمع سوخته ای را دید که از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود.
به او پوزخندی زد و گفت:
دیشب تا صبح،خودت را فدای چه کردی؟
شمع گفت:
خودم را فدا کردم تا که او در غربت شب غصه نخورد.
خورشید گفت:
همان پروانه که با طلوع من تو را رها کرد!
شمع گفت:
یک عاشق برای خوشنودی معشوق خود همه کار می کند و برای کار خود
هیچ توقعی از او ندارد زیرا که شادی او را شادی خود می داند
خورشید به تمسخر گفت:
آهای عاشق فداکار،حالا اگر قرار باشد که دوباره به وجود آیی،دوست داری که چه
چیزی شوی؟ شمع به آسمان نگریست و گفت: شمع...دوست دارم دوباره شمع شوم
خورشید با تعجب گفت:شمع؟؟
شمع گفت:
آری شمع...دوست دارم که شمع شوم تا که دوباره در عشقش بسوزم و
شب پروانه را سحر کنم،خورشید خشمگین شد و گفت:
چیزی بشو مانند من تا که سالها زندگی کنی،نه این که یک شبه نیست و نابود شوی!
شمع لبخندی زد و گفت:
من دیشب در کنار پروانه به عیشی رسیدم که تو در این همه سال زندگیت به آن
نرسیدی...من این یک شب را به همه زندگی و عظمت و بزرگی تو نمی دهم.
خورشید گفت:
تو که دیشب این همه لذت برده ای پس چرا گریه می کنی؟
شمع با چشمانی گریان گفت:
من از برای خودم گریه نمی کنم،اشکم از برای پروانه است که فردا شب در آن همه
ظلمت و تاریکی شب چه خواهد کرد و گریست و گریست تا که برای همیشه آرامید

گفتگو

گفتی :عاشقا نه هایت عشق نیست
گفتم: سبزه زلرش باطل نیست
گفتی :شعر هایت همه رنج و عذاب
گفتم :عاشقم بر فرض محال
گفتی :عشق چیست تو می دانی؟
گفتم :عشق هست معنای نادانی
گفتی :عشق فقط غم نیست
گفتم :غمش تموم زندگی ایست
گفتی:چرا عشق همزبانش دوری ایست
گفتم:شیرینی اش درد دو ری ایست
گفتی:چرا ماندن همیشه سخت است؟
گفتم:کودک عشقت کم سال است
گفتی:مرا این شوریده حالی چه حاصل ؟
گفتم : زمانی می رسد دانی بی حا صل
گفتی:پس از عشق فا صله گیرم
گفتم:از نفسهایم چه بگویم
گفتی :بی تردید عاشقم کردی
گفتم:عاشق نیستس عاشقی نکردی
گفتی:پس این همه عذاب چیست؟
گفتم:عاشقا نه هایم همه دلتنگی ایست
گفتی :از من خام نباش دلگیر
گفتم:عشق حاصل همین خا می ایست
گفتی می پندارم که تو عاشق ترینی
گفتم:عاشق ترین هم شود قربانی
گفتی:قربا نی تو میشوم روزی
گفتم:آن روز من دهم میهمانی
گفتی :مهما نی اش به عهده ی من
گفتم:مهمانش تو هستی در مرگ عاشقا نه ام
گفتی : اخر داستان عشقت همین بود؟
گفتم : معنی عشق همین است
گفتی:پس عشق از وصال می گریزد
گفتم:وصال به پای عشق نمی سوزد
گفتی :عشق چیست بی حاصل؟
گفتم :حاصلش نیست وصال عاشق
گفتی: پس ما هر دو عاشق ترینیم؟
گفتم :خوب می دانی که هر دو غافل ترینیم
گفتی:پس هر دو می شویم قربانی
گفتم:گر شویم قربانی ما هم ماندگاریم


نبودنت

دیگه به نبودت عادت کرده بودم
خو دمو با خیالت راحت کرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم
برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم
گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم
او مدی دلتنگی ها همه رفتن
شوق وصال و جا گذاشتن
تا او مدم با آغوشت جون بگیرم
خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم
دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی
سر کار گذاشتن دل تو شب ها ی بی قراری
دو باره لحظه ناب رسیدن
دو باره تشنه ی شوق بو سیدین
چه خیال ساده و خوبی
پیش چشما ی تو بودن و دل فریبی

عشق تو....
عشق تو جام لبریز از ترانه است
هر نفست ساز در این می خا نه است
چه بگویم که قلبم نکند تنازی
با این جام که تو یه خوردش دادی
هرچه گویم همه کفر و خطاست
در می کده عشق ثانیه هم بر فناست
هی که نهادی در وجودم همه هستی
خوا ندی از شعر ترا نه ی این سر مستی
بگو با دل عاشق چهکنم
لحظه های رفته بر باد را چگونه باز یابم
بگو که عا شق بودی
ثا نیه هایم را با عشق خریدی
بگو هر ثا نیه قربانی نفسهام شدی
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری

غروب

پر شدم از غروبی دلگیر،چه پریشانم و چه تاریک!انقدر که
آینه ها با من قهرندو خورشید از من رو بر نمی گرداند.من از تو دورشدم
از رازقی و رازیانه و کلبه سپید آرزو ها یم میان انبو هی از شب بوسه هاست.
دلگیر تر از همیشه ام و فانوس های آویزان پشت
در را دستمال نمی کشم.حال دیگر صنو بر های این طرف خیابان
سبز نیستند و به پاییز سلام گفته اند. حرفهایم را از یاد می برمفشاید
هنوز دیر نشده فقط اشک هایم را پنهان می کنم،صنو بر ها با ید سبز باشند!

التماس

سلام بر تو که گذران زندگی فقط بهانه ای است برای ارزوی دیدار تو
حتی خورشید هم به امید زیارت جمال توست که هر روز در اسمان
هویدا است .می دانم که خوب میدانی چرایی بی قراری زبانه
شعله های شفق بر بیکرانه اسمان راتو بگو چه کنم با این همه
رسوب غم غروب غریبانه که هر غروب بیشتر بر دلم سنگینی
می کند . به خدا که دیگر اشک هم یارای زدودن ان را ندارد .
ای درخشان ترین ستاره اسمان شبهای تار ر من ، دگر این بغض
خسته هم بعد از این همه صبر، طاقتش طاق شده و دیری است
که قطره های اشک بی قراری نوازشگر گونه هایم است .
چه کنم که اشک قشنگ ترین بهانه است برای گفتن از بی تو
بودن ، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت . خوب می دانی
که فقط یک نیم نگاهت ، دوباره خواهد رویاند شقایق پرپر شده
باغ دل رسوایم را، و می دانم که می بینی اظطراب ندیدن را در
چشمان بی قرارم و می شنوی حسرت نبودنت را از سکوت
خاکستری نگاهم و باز رخ نمی نمایی . معنی باران !
چگونه التماست کنم که بیایی و حجم انبوه تنهایی ام را سیراب کنی ؟!

غروب لحظه هام بی تو...

خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند


سفر

رفتی نیامدی و سفر دلفریب شد
نا اشنای کوچه پشتی رقیب شد
تاریخ اشنایی ما را بهم زدند
تقویم روی میز تو با من قریب شد
دل را به جرم پرسه زدن دار می زنم
میرم ترین نگاه تو بهم صلیب شد
ان جمعه ها که نبودی به نام عشق
فالی گرفتم ایه ی امن یجیب شد
یادش بخیر لحظه ی اخر سبد سبد
گل بود و خنده بود و نگاهت که سیب شد

گناه دوری

گناه دوری ات
من وقتی با تو بودم نیز
دلم
برایت تنگ می شد
بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند
بگذار
هرچه نمی خواهند بگو یی
باران که بیاید
از دست چترها کاری ساخته نیست
ما اتفاقی هستیم که افتا ده ایم
تو کوچک شدی؟
یا قلب من بزرگ شد؟
فرقی نمی کند عاشق شدم!


ترکم مکن


ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم
تنها تو یی ای نازنین آرام جانم
اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد
دل را سپردن تا ابد معنا ندارد
سر در گریبانم کسی هم درد من نیست
از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم
از فصل های دوستی من دل بریدم
این زندگی دیگر سرو سامان ندارد
دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد
دیگر نمی داند که را باید صدا زد
این قلب را تا کی به طوفان بلا زد
من باغبان فصل های انتظارم
تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم


عشق پنهان


تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم....
تو نبودی و در نهان جانه دلم جایت خالی بود.......
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم........
تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم......

و تو آمدی.از دوردستها......
از سرزمین عشق......

تو مرا با عشق آشنا کردی.....

با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم........
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی..........

با تو کامل شدم.......
با تو بزرگ شدم......

با تو الفبای عشق را اموختم.......

ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم......

به تو و کلبه عاشمان بالیدم.......
تو نیمه گمشده ام شدی........

حال که اینچنین شیفته توام باش تا در کنارت آرامش بیابم....

حتی برای لحظه ای از من جدا نشو......

بدون تو دستم سرد است........

بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است......

به حرمت عشقمان...

به حرمت لحظات زیبایمان..........

مرو که بی تو من هیچم.......

بمان با من.....

بدان که تا ابد نام تو بر قلبم حک شده........

بدان که عشقمان همیشه پاک خواهد ماند.............

به وفایم ایمان داشته باش...............

تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را


باعشق ممکن است تمام محال ها

خط می کشید روی تمام سؤال ها
تعریف ها؛معادله ها؛احتمال ها
خط زدبه روی شایدواماوهرچه بود
خط زدبه روی قاعده هاومثال ها
خطی دگر کشیدبه«قانون خویشتن»
قانون لحظه هاوزمان هاوسال ها
ازخودکشیددست وبه خودنیزخط کشید
یعنی به روی دفترخط ها وخال ها
خط ها به هم رسیده ویک جمله ساختند
با عشق ممکن است تمام محال ها


بهانه

دردهای پر التهابم را
در مزرعه ی نگاهت ، همدم خواهم کرد
و غروب های دلگیر جمعه را
به امید روزهای درپیش
به خواب خواهم سپرد
خورشید در چشمانت جاری
و ابرغمناک بهاری همسایه ات
خواهم بارید از اسمان نیلگون
تا طراوت بخشم دل الودگی ات را...


جاده قدم های تو را دلتنگ است ...

تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی
و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت
تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی
تو فرصتی نداشتی
برای برداشتن سیب سرخی از دستانم
فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم
جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند
که لحظه ای توان ایستادن نداری
تو فرزند سفر بودی
و من نواده سکوت خویشتن
دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
برو مسافر
جاده قدم های تو را دلتنگ است ...

خدا هم ترک ما کرده ،

مرا اینگونه باور کن...
کمی تنها ،
کمی بی کس ،
کمی از یادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده ،
خدا دیگر کجا رفته...؟!
نمی دانم مرا آیا گناهی هست..؟
که شاید هم به جرم آن ،
غریبی و جدایی هست..؟؟؟

سفر


هنگامی که آوازه ی کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت…….
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت …..
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش


وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه


از عذاب رفتن تو می سوزم تو اوج غربت
واسه ی بودن با تو ندارم یه لحظه فرصت
اینجا اشکه تو چشام به کسی نشون ندادم
اگه بشکنه غرورم خم به ابروم نمیارم
وقتی نیستی هر چی غصه است تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم
حالا عکست تنها یادگاره از تو
خاطراتت تنها باقیمونده از تو
وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم
کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم


عشق یعنی.....

عشق یعنی.....
عشق یعنی سالهای عمر سخت
عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ
عشق یعنی خواستن له له زدن
عشق یعنی سوختن پر پر زدن
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی یعنی سراب
عشق یعنی لایق مریم شدن
عشق یعنی با خدا همدم شدن
عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر یعنی انتظار
عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر
عشق یعنی لحظه ی دیدار یار
عشق یعنی دست در دست نگار
عشق یعنی آرزو یعنی امید
عشق یعنی روشنی یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی رد شدن از مرز اوج

خودت را از کسی پس نگیر شاید این تنها چیزی باشد که او دارد
وقتی که می گویی دوستت دارم خوب به این جمله فکر کن
شاید نوری را روشن کنی که به با خاموش کردن آن ، به خاموش شدن او ختم شود ...

................................................................................
ای کاش گل باغ بهارت بودم اندرقفس عشق هزارت بودم
ای کاش به هر سو که نظر می کردی من مردمک چشم خمارت بودم...
................................................................................

بی خبر از همدیگر آسودن چه سود.
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
................................................................................

عشق مثله پنیر میمونه، زیادش آدمو خنگ میکنه، نرمالش فقط تا یک ساعت آدمو سیر نگه میداره، هیچ کس هم بدونه پنیر نمرده . . .
................................................................................

سیل دریا دیده هرگز بر نمی گردد به جوی
نیست ممکن هر که عاشق شد دگر عاقل شود
................................................................................

" پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی" .
................................................................................
قلب ها دریچه ی نفوذند و صادقانه نفوذ کردن پایدارترین مهمانی است ...
................................................................................
مثل آسمون که امیدش چند تا ستارست... دیدن برق نگاهت واسه من عمر دوبارست...
................................................................................
بهترین ترانه رو من از چشمای تو می سازم... تو قمار زندگیمون تو نباشی من میبازم... با تو من مالک دنیام... بی خیال غربت غم بی خیال نور فردام...
................................................................................

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل بهار راه می روی برگ درختان انتظار پائیز را می کشند تا جای پاهایت را بوسه بزنند...
................................................................................
کاش می شد قلب ما از یاس بود تک تک گلبرگ آن احساس بود پاک و سبز و ساده و بی ادعا
کاش می شد بهتر از الماس بود
کاش می شد عشق را تفسیر کرد عاشقی را با محبت سیرکرد

................................................................................

. می دونست دلم اسیره ولی رفت . می دونست گریم میگیره ولی رفت . می دونست تنهایی سخته می دونست
می تونست باهام بمونه نتونست . می دونست دلم شکسته ولی رفت . غم اون توو دل نشسته ولی رفت
................................................................................

حق داری دلگیر شوی !
وقتی پاسخی از من نمی رسد.
مرا ببخش ای دوست گاهی زندگی سخت می شود...
................................................................................

آنروز هوا هوای بی صبری شد .
خورشید اسیر ظلمت جبری شد
روزی که دلم هوای باریدن داشت
تا آه کشیدم آسمان ابری شد
................................................................................

تو به پاکی عقیقی . مثل دریاها عمیقی
مثل گریه مرحم زخم
مثل تنهایی رفیقی
................................................................................
در پاسخ نامه ام گل یخ دادی
هربار مرا وعده دوزخ دادی
یک بار برو کلاس خیاطی عشق
شاید که خدا کرد و به ما نخ دادی

تک کل واشده ای گفت صبا را عشق است / بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است
گل و بلبل بنشسته به کنار / سنبل آمد بی میان گفت  وفا را عشق است . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
غرق ترانه میشوم از نگاه گاه گاه تو / کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر / چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب / افسوس که مهتاب شدی وقت سحر . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
یادت باشه یادتو به یادم میمونه / یادی کن که یاد ما هم به یادت بمونه  . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
مهم این نیست که در عشق شکست بخوری ، مهم این است که در عشقی
که به خدا داری شکست نخوری . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
همین امروز دوستم بدار ، شاید فردائی نباشد . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست / نصفش رخ عاشق است ، نصفش رخ دوست . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
باز آمدنم به خدمتت دیر نشد / اندیشه مکن دلم ز تو سیر نشد
یک موی تو را به عالمی نفروشم / تو جان منی ، کسی ز جان سیر نشد . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
من کویر خسته ام نوئی نم نم بارون / دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
در مدرسه زندگی در کلاس دنیا ، سر زنگ املا ، یادمان باشد برای محبت
تشدید بگذاریم تا نیم نمره از محبت ها کم نشود . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
من به چشمان پر از مهر تو عادت دارم / به تو و طرز نگاه تو ارادت دارم
عطش حسرت دیدار تو را پایان نیست / اشتیاقی است که هر لحظه و هر ساعت دارم
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد / اگر از شهر غم رفتی  مرا هرگز مبر از یاد . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی / سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی
در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده / در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگی است
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
گرچه میدانم نمی آیی ولی هر دم ز شوقت / سمت در می آیم و هر سو نگاهی میکنم
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
منو ببخش که ندیده میگرفتم التماس اون نگاه نگرونو
منو ببخش که گرفتم جای دست عاشق تو ، دست عشق دیگرونو
لایق عشق بزرگ تو نبودم . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دوست داشتن ساده اما دل سپردن سخت است / دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است
عاشق شدن ساده اما عاشق ماندن سخت است . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
امید ، اشکی پر از شوق است که با لبخندی عمیق جاری است . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دست من گیر که این دست همان است که من / بارها در غم هجران تو بر سر زده ام . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دلا تا کی اسیر یاد یاری ، ز هجر یار تا کی داغداری
بگو تا کی ز شوق روی لیلی ، چو مجنون پریشان روزگاری . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
اگرچه قلبم برای بودن کوچک است / اما برای همیشه مهمان این خانه کوچک باش . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
جانم ز فراق ، رنج بسیار کشید / با رفتن تو همیشه آزار کشید
ما همسفر راه درازی بودیم / بین من و تو زمانه دیوار کشید  . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم
آره من قول داده بودم تا تهش باهات بمونم
ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت
من فقط یه کم شکستم ، خوب نگام کنی همونم . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
برای تو که هیچ وقت یاد نگرفتی بد باشی ، یه دنیا خوبی آرزو میکنم . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دل رو زدم به دریا زدم برات پیامی / فقط برای اینکه نگی که بی مرامی !
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری  پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری
گفتی نمی خواهی ببارم عشق ، اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری  . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دریاچه دل پاک و نجیبی دارد / بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها میکوبد / با من چه شباهت عجیبی دارد . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دوست داشته باش و زندگی کن ، زمان همیشه از آن تو نیست . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
هر گاه قادر به شمردن قطرات باران شدی  ، خواهی دانست که چقدر دوستت دارم . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
گناه من گناه بی گناهیست / تمام هستی ام غرق سیاهیست
به هر کس دل دادم بی وفا شد / چو پابندش شدم از من جدا شد . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
هر رهگذری محرم اسرار نگردد / صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هر جا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست / هر بی سر و پا یار وفادار نگردد . . .
قبر واقعی آدم در خاک نیست ، بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
نمیدونم چون عزیزی دوستت دارم یا چون دوستت دارم عزیزی !؟
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
در میان بغض کوچه ها من همان تنها ترینم / گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی
یاد کن از قلب بی تابی که هر دم یاد معشوق است . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
در فلسفه وفا چنین آمده است ، دل وقف شکستن است ، بیهوده نرنج . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
تو در انجا ، من اینجا بی قرارم / دل صبری تو داری من ندارم
به قربون دل صبرت بگردم / به دیدار شریفت انتظارم . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی / لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی . . .
تک کل واشده ای گفت صبا را عشق است / بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است
گل و بلبل بنشسته به کنار / سنبل آمد بی میان گفت  وفا را عشق است . . .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

غروبه وابریه باز آسمون،می خوای بری من می گم این جا بمون،حیفه بری، تلخ که من بمونم،بازم بمون قصه موندن بخون،با تو غروب خوب وتماشاییه،بی تو غم انگیز مثل تنهایه،صدات برای این همیشه عاشق قشنگترین صدای لالاییه،غم رو دلم پا می ذاره وقتی که اون روزای گمشده یادم می یاد،ما دوتا هم صدای عاشق بودیم،تو کوچه باغو توی دستای باد...روزا و لحظه های خوبی داشتیم،پا روی غصه،روی غم می زاشتیم.تو خوب و مهربون تو عاشق بودی،تو پاکی مثل یک شقایق بودی.اما حالا سکوت سنگین تو غصه ای روی غصه هام می زاره،می خوای بری اما بمون نگاه کن...پشت دریچه ی صدای بهاره


چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاشیه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و به
جای اینکه لبریز کین و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که
یه بار زیر آوارغرورش همه وجودت له شد
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی
دیدیش هیچی بجز سلام نتونی بگی
چه قدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو
خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو
خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی گل من باغچه نو
مبارک .

شعر  تقدیر
باید تو را پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست             تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با این که بی تاب منی بازم منو خط میزنی                    باید تو را پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه                  اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور    وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو می بره       عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پره
باید تو را پیدا کنم هر روز تنها تر نشی                    راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی                           محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
باید تو را پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست               تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
باید تو را پیدا کنم هر روز تنها تر نشی                   راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی


دو عاشق
خدایا :خودت ما رو دو عاشق آفریدی دلی جنس شقایق آفریدی خودت ما رو خراب یار کردی به درد
love
             I wish l could make you
   Understand how l love you
       l am always seeking but
    l love in you a something
 that only have descovered
         Which cannot evto love


خدایا
خدایا سرنوشت من را خیر بنویس تا هرچه را که تو دیر می خواهی
زود نخواهم و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم .

خدایا به من ذره ای از رحمت بیکرانت را ببخش تا بتوانم

آنان که محبتم را تقدیمشان کردم و تحقیر شدم آنان که دوستشان داشتم

و دشمنم داشتند و آنان که در حقم ظلم کرده اند را ببخشم .
خدایا به من قلبی ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفریده توست .

خدایا آرامشی عطا بفرما که بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم

و دانشی که تفاوت این دو را بدانم...

تو اسمون دنیا
از مرگ هراسم نیست " من از زندگی می ترسم که ناگاه به انتها می رسد " من تشنه ترین احساسم زمانی است که سنگ قبرم را می شویند و سهم من " تنها شنیدن صدای آب است

توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره ... جرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره؟!
با توام بی حضور تو ... بی منی با حضور من


اکنون در کنارم نیستی و بر تمام وجودم نیلوفر تنهایی پیچیده است

غم نبودنت در قالب اشک نمایان می شود که از دلم سرچشمه می گیرد و راهی به چشمانم دارد

می ترسم بی تو با هر قطره اشکی که می ریزم , عشقت در دلم کمرنگ تر شود
می ترسم این اشک ها , عشقت را ذره ذره بشویند و با خود به سوی عدم ببرند

اما این عشق ماندنیست...

مرگ عشق را در دلم احساس می کنم
آیا عشق هم فنا می شود ؟؟؟

ندای درونم رو به خاموشی است...!!!
ندایی که هر لحظه صدایت می کند...

بیا و مگذار مرگ عشق مقدسمان را نظاره گر باشیم!
بیا تا قلب مجنون ترین فرهاد را تقدیمت کنم
بیا که این عشق عاشقانه عشقت را می طلبد    

خدایا !
چرا پایان هر چیز زیبا و خواستنی حسرت است ؟؟!!!
عشق هم زیباست و هم خواستنی...
چرا به دفتر عشق ای خدای لوح و قلم
به غیر حیرت و حسرت نمی زنی قلمی !


نمی دانم !
شاید دل تنگ یک سنگ دل بودن گناه است ...

دلم تنگ است به وسعت زیبایی چشمانت..
دلم تنگ است به اندازه ی بزرگی قلبی که داری و در آن همه کس و هر کس را جا می دهی
دلم تنگ است برای گرفتن دستانت..
دستانی که خالی از حقیقت مهربانی را به فراموشی سپرده اند
دلم تنگ است برای روزها و شب ها..
چندی است نمی دانم شب و روز در چه لباسی می ایند و می روند
گویند زیبایی شب با ستاره هاست ..
چرا من هیچ ستاره ای را در آسمان تاریکم نمی یابم !
حتی ماه دیگر با ان همه سخاوت در آسمان گرفته ام دیده نمی شود

دلم تنگ است به اندازه ی تمام روزهایی که نبودی...
دلم تنگ است به اندازه ی تمام روزهایی که تو را ندارم.


دلم گرفته
HaMe DoNya VaSe Man KH

anJar KeShidAn
DeLe Man TOo In RoOza KHeili GeRefte
YaDete Oon RoOzA Ke DeLe ToRo sheKasTe BoOdan
HaLa In DeLe ShekAste MeSle Oon RoOza GeRefte
BavAram Kon, BaVaram Kon Ke BeDoOne To MimiRam
Bi TO TanHam, KHoOb midoOni Ke TOo GhoSseha AsiRam
Az Yadam Hargez Narafti, Amma Az Yade To Raftam
Bi To TaNha ToO KHiaBoon Zire BaroOna MiraFtam
Delamo Shekasti amma Nazashtam To Gham BeBini
Too KaVire KHoShke GhaLbam HanoOzam AziZtarini
VagHti FahMidi Azizi Mano TaNha Ja GozAshti
To HamOoni Ke miGofti Joz Man HichKaso NaDashti
Bia BarGard Ta HanOozam ToOie GHaLbAm KHoOne DaRi
YaDete Ghol Dade BOodi Ke Mano TanHam naZari

نمی بخشمت

الهی نسوزی تو گفتی بسوزم
گذاشتی که هر شب به ره چشم بدوزم
من از گریه هر شب یه دریا می سازم
همه زندگیم رو به چشمات می بازم
صدای دلم رو تو نشنیده رفتی
خراب تو گشتم کلامی نگفتی
تو را می سپارم به دست خدایم
فقط گوشه ای ده همیشه صدایم
یه شب عاشقانه برات گریه کردم
تو هرگز ندیدی به لب آه سردم
تو با بی وفائی به خاکم نشوندی
منِ ساده دل رو به غربت کشوندی
نمی بخشمت من ببین روزگارم
ببین از جدائی چه بر سینه دارم...
خواستن و نتوانستن...

می خواهم بدانی...
با تمام وجود با تو هستم چه باشی چه نباشی!
چقدر سخته بخاطر کسی اشک بریزی که فکر میکنه ازش متنفری و هیچ خبر نداره که تو با تمام وجود دوسش داری !!! ولی نمی تونی بگی و
بدتر اینکه اونم تورو دوست داشته باشه ولی چون فکر میکنه تو ازش متنفری نتونه بهت بگه .
و بجای اینکه دوباره با هم با عشق نفس بکشن تاوان خواستن ولی نتوانستن رو پس بدهند !
منو ببخش

بی تو اینجا نا تمام افتاده ام
پخته ای بودم که خام افتاده ام

گفته بودی تا که عاقلتر شوم
آه ، می خواهی مگر کافر شوم

من سری دارم که می خواهد کمند
حالتی دارم که محتاجم به بند

کاشکی در گردنم زنجیر بود
کاشکی دست تو دامنگیربود
عقل ما سرمایه دردسر است

من جهان را زیر وبالا کرده ام
عشق خود را در تــــــو پیدا کرده ام

من دگر از هر چه جز دل خسته ام
عهد یاری با دل دل بسته ام

بر لب تو خنده مجنونی ام
خنده تو رنگی از دلخونیم


الا ای آهـوی وحشـی کجـایی
مرا با توست چـنـدیـن آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بی کس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
چه خواهد شد بگویید ای رفیقان
رفـیــق بــی کـســان یـار غریبان
بـــیــا تـا حـال یـکــدیـگـر بـدانیم
مــراد هـم بـجــو یـیـم ار تـوانیم
مـگــر خـضــر مـبـارک پی در آید
کــه ایــن تـنـهـا بدان تنها رساند
دو تنها و دو سرگردان دو بی کس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
فرح بخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعـر و مـغـز جان اجزاست
که این نـافه ز چین جیب حــورست
نه آن آهــو کـه از مـردم نـفورست
که روزی رهروی در سرزمیـنــی
به لطـفش گفت رند رهنشیـنـی
چـنـان بـی رحم زد تـیـغ جدایـی
که گویی خود نبودسـت آشنایی
رفـیــقــان قــدر یـکــدیـگــر بـدانـیـد
چو معلوم است شرح از بر مخوانید
مــقــالات نــصـیـحـت گــو همین است
که سنگ اندازان هجران در کمین است
نـکـرد آن هــمــدم دیــریــن مــدارا
مـسـلـمـانـان مـسـلـمـانـان خدا را

بچه ها من در عشقم شکست خوردم به خدا نمیدونم چیکار کنم لطفا بهش بکید برگرده به خدا دارم میمیرم
به خدا دوستش دارم
تقدیم به کسی که دیوونه اش بودم ولی........
تو نمیدونی که صداتو گریه هاتو جاگذاشتی
تو نمیدونی که هواتو نفساتو جا گذاشتی
عطرت میون اتاقم  عکست تو ایینه مونده                                                                                شال گردن خیس تو باز پهلوی شومینه مونده
تورو دوست دارم و گریه                   شبو بیدارم وگریه
تا شدم عاشق چشمات گریه شد کارم و گریه

اما هنوزم تو هستی  انگار همینجا نشستی
انگار که هستی هنوزم   نگذشته حتی یک روزم


باز یک روز دیگه بی تو گذشت...


گفتم غم تو دارم... گفتا غمت سر آید...
ترسم بر این صبوری... عمرم به آخر آید...
زندانی ام خدایا... زندانی نگاهش...
تا قاصد رهایی... آیا کی از درآید...
با اشک می سپارم... شب را به یاد چشمت...
امشب گذشت بی تو...

تو مرا می فهمی...
من تو را می خواهم...
و همین ساده ترین قصه یک انسان است...
تو مرا می خوانی...
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم...
و تو هم می دانی...
تا ابد در دل من می مانی...

خواهش میکنم تا اخرش بخونید

خوش آمده ای مادر بر سنگ مزارم
خوش آمده ای بنشین یکدم به کنارم
باز آمدی و بوی تو را گرفته خاکم
از اشک دو دیده ی تو من شسته و پاکم
بس کن دگر این زاری٬ لبخند بزن گاهی
حرفی بزن از هر کس٬ از هرچه که آگاهی
مادر تو بگو که مرگِ من با تو چه کرد؟
ای وای به من٬ چه می کنی با این درد؟
سیمای تو را غصه دگرگون کرده
لبخند تو را برده و افسون کرده
چشمان تو چون چشمه همی می جوشد
قلب تو فقط جامه ی غم می پوشد
ای وای به من٬ که دستِ من کوتاه است
افسوس که زندگی چنین خودخواه است
مادر تو بگو از آن جگر گوشه ی من
از آنکه شد از زمین دل توشه ی من
مادر تو قسم بخور که او خوب و خوشست
جز دست تو نیست روی سرش دیگر دست
مادر تو بگو برادرم کو٬ کجاست؟
او با تو نیامده٬ چرا ناپیداست؟
امروز به سفر رفته و یا بیمارست؟
شادم کن و گو کنار یک دلدارست
هر روز به عشقِ خاکِ من اینجا بود
می سوخت دلم٬ همیشه او تنها بود
مادر تو به او بگو که آرام شود
در پیش حقیقتی که هست رام شود
مادر تو بگو که بی قراری نکند
من را تو قسم بده که زاری نکند
یادش چه بخیر همیشه با هم بودیم
ما برادر و رفیق و محرم بودیم
مادر تو بگو در پی کارش باشد
شادم کند و به فکر یارش باشد
مادر چه خبر ز حال و احوال پدر؟
از آن کمرِ شکسته از مرگِ پسر؟
از آن گل پائیزی پژمرده شده
آن گل که ز طوفانِ غم افسرده شده
مادر تو بگو چه می کند دل تنگ است؟
رخساره ی داغدار او بی رنگ است؟
مادر تو بگو که آن دلارام چه شد؟
آنکس که مرا فکند در دام چه شد؟
سوگند به تو که بی قرارش بودم
من عاشق دل خسته ی زارش بودم...

بوسه


گفتمش: شیرین ترین آواز چیست؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند...
قطره قطره اشکش از مژگان چکید...
لرزه افتادش به گیسوی بلند...
زیر لب غمناک خواند...
ناله زنجیرها بر دست من...
گفتمش: آنگه که از هم بگسلند...
خنده تلخی بر لب آورد و گفت:
آرزویی دلکش است اما دریغ...
بخت شورم ره برین امید بست...
و آن طلایی زورق خورشید را...
صخره های ساحل مغرب شکست...
من به خود لرزیدن٬ از دردی که تلخ...
در دل من با دل او می گریست...
گفتمش بنگر در این دریای کور...
چشم هر اختر چراغ زورقیست...
سر به سوی آسمان برداشت گفت:
چشم هر اختر چراغ زورقیست...
لیکن این شب نیز دریاییست ژرف...
ای دریغا شیروان! کز نیمه راه...
می کشد افسون شب در خوابشان...
گفتمش: فانوس ماه می دهد از چشم بیداری نشان...
گفت: اما در شبی این گونه گنگ...
هیچ آوایی نمی آید به گوش...
گفتمش: اما دل من می تپد...
گوش کن! اینک صدای پای دوست...
گفت: ای افسوس در این دام مرگ...
باز صید تازه ای را می برند...
این صدای پای اوست...
گریه ای افتاد در من بی امان...
در میان اشک ها پرسیدمش:
خوش ترین لبخند چیست؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت...
جوشِ خون در گونه اش آتش فشاند...
گفت: لبخندی که عشق سربلند...
وقت مردن بر لب مردان نشاند...
من ز جا برخاستم بوسیدمش...

شب اخر.......


شبی که رفتی در خیابان نشستم گریه کردم...
از غم دردی که دیدم بی تو هستم گریه کردم...
خواستم از آرزوهای دلم حرفی بگویم...
چون نبودی باز با یادت نشستم گریه کردم...
از غرورم کوه ها را زیر پایم می نهادی...
مم برایت این غرورم را شکستم گریه کردم...
گرچه لبخندی زدم گفتی «خداحافظ» ولی من...
تا تو رفتی عقده ی دل را گسستم گریه کردم...
خواستم چون لحظه ای از دیدنت غافل نگردم...
چشم را پشت سرت دیگر نبستم گریه کردم...

تا کی با من خواهی ماند؟


تا کجا خواهی ماند٬ تا کجا خواهی بود...
و من از پنجره ی بسته ی تنهایی ها...
به کدامین رویا...
با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت....
تو مرا میدانی... تو مرا می فهمی....
و من از خجلت تکرار غمت...
داغی از تاریکی٬ بر دل خود دارم...
تو به من می گویی:
«آنچه بگذشت٬ گذشت...»
ولی از آمدن فردایش ترسانم...
روزی٬ همچون دیروز...
روزی٬ همچون امروز...
که به تکرارِ مکرر باقی است...
به کدامین باور٬ من به تو خواهم گفت...
کز پسِ فرداها...
بهترین روزِ خدا خواهد بود؟؟؟؟

این آپ رو تقدیم می کنم به تموم نارفیقا... نمک می خورن و نمکدون می شکنن... واقعا متاسفم... برای تک تک

مرا با این پریشانی کسی جز من نمی فهمه...
شکستن های روحم را به غیر از تن نمی فهمه...
همیشه فکر می کردم برایت آرزو هستم...
همان یک روزنه نوری که داری پیشِ رو هستم...
ولی امروز می بینم تمامش خواب بود و بس...
خیالِ تشنه از رویا فقط سیراب بود و بس...
مسیر چشمهایت را شب ها ناگاه گم کردم...
چراغی نیست٬ راهی نه٬ چگونه بی تو برگردم؟؟؟
نمی دانی چقدر از این شب دلتنگی می ترسم...
و از آواز تنهایی٬
از این آهنگ می ترسم...
همیشه سرنوشتِ من مقیمِ دردِ آبادیست...
کدامین دست ویرانگر درِ خوشبختی ام را بست؟؟؟
ببین ای دوست مرگِ دل چگونه سوگوارم کرد...
رسید افزوده طوفان را خراب و بی قرارم کرد...
دلم در دوردستی است مثالِ بید می لرزد...
به جانت جانِ شیرینم...
به دیدارت نمی لرزد...

تا فهمیدی دوستت دارم...


از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....

به تو مدیونم...

واسه اینکه از تو دورم به تو مدیونم
واسه کشتنِ غرورم به تو مدیونم
تو که حرمتو شکستی
پای عهدت ننشستی
گرچه بازم، تو نیازم، لحظه هامو بَد می بازم
به تو مدیونم...
واسه این چشای خیسم، به تو مدیونم
این که از غم می نویسم، به تو مدیونم
این که بی جونم و سردم،
این که بی روحم و زردم،
پیِ آرامشی که بُردی و من پِیِش می گردم
به تو مدیونم، به تو مدیونم، به تو مدیونم
به تو مدیونم غرورمو شکستی عین شیشه
به تو مدیونم که کشتی دلمو واسه همیشه
به تو مدیونم منو دادی به این بها، بهانه
به تو مدیونم واسه بغض عمیق این ترانه
به تو مدیونم شکستی حرمتِ شب و من و ماه
به تو مدیونم کم آوردی و رفتی اولِ راه
به تو مدیونم عزیزم واسه این حالِ مریضم
اگه مثلِ برجِ سنگی جلویِ چشات می ریزم
به تو مدیونم، به تو مدیونم، به تو مدیونم
به تو مدیونم و دِینَمو ادا می کنم حتما
نِشونِت میدم چه رنجی داره هر چی کردی با من
واسه این که تو خجالتِ محبتات نمونم
جونمم میدم و می بینی پایِ حرفمم می مونم
....

می نویسم٬ می نویسم از تو
تا تنِ کاغذِ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بُگذارد
گریه این گریه اگر بُگذارد
با تو از روزِ اَزَل خواهم گفت
فتحِ معراجِ ازل کافی نیست
با تو از اوجِ غزل خواهم گفت
می نویسم همه ی هق هقِ تنهایی را
تا تو از هیچ به آرامشِ دریا برسی
تا تو در همهمه٬ همراه سکوتم باشی
به حریمِ خلوتِ عشق تو تنها برسی
می نویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن بِبَری
تا تو تکیه گاهِ امنِ خستگی ها باشی
تا مرا باز به دیدارِ خودِ من ببری...

تقدیم به کسی که قلب مرا دزدید
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...
غصه هایت برای من  ...
همه بغضها و اشکهایت برای من ...
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
 دوستت دارم ...

فقط تو مرا درک میکنی
تو مرا می فهمی من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تورا ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دا


در کنج دلم...
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این منزل ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
امان از بی وفایی...

با غرور بی دلیلت منو آزار نده
به منه خسته و بی حوصله هشدار نده
بزار این سکوت سنگین به شکستن نرسه
به خودت تو بیش از این زحمت اقرار نده
به خدا من خودم رفتنیم
واسه دیگران تو شمعی
واسه من خاموش و غمگین
برای خودی تو دردی
واسه غریبه تسکین
واسه دیگران حقیقت
واسه من عین سرابی
برای همه ستاره
واسه من مثل شهابی
وقت و بی وقت لحظه ها رو به دلم زهر نکن
بیا و این دم آخر صحبت از قهر نکن
بیا و این دم آخر صحبت از قهر نکن
بخدا من خودم رفتنیم
به خدا
به خدا ... |
من هم بهاری داشتم.......
حسرت دیدن تو بیمارم کرد

حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد

تقدیم به عشق خودم
اون که نخواست پیشم باشی خودش باید صبرم بده
خدا گرفتی عشقمو جواب قلبمو بده


من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد
باور عشق برایش سخت است ...
ای خدا باز به یاری نسیم سحری
می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...
دیگه عاشق شدن فایده ندارد...
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
ولی هیچکس واقعاً
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد.
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است !
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم :
خدایا، تو قلب مرا می خری ؟.
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم
ببخشید، دیگر
"برای شما جا نداریم
از این پس به جز او کسی را نداریم"


عشق هرگز شکست نمیخورد
بردبار و صبور است.مهربان و رئوف است
حسد نمی ورزد،تکبر ندارد،غره نمی گردد
درشت نمی گوید،گستاخی نمی کند
خود بینی ندارد،غضب نمی کند،خشم نمی ورزد
کینه توز نیست،عیبجویی نمی کند
با بدان نمی نشیند ،همنشین حقیقت است
پشتیبان و حامی است ،بی اعتماد نیست،نومید نمی گردد
بی تابی نمی کند ،دست نمی کشد ،شکست نمی خورد.
عشق هرگز شکست نمی خورد

تو را دوست دارم بخاطر....
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم


زندگی زیباست زشتی‌های آن تقصیر ماست
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست
زندگی آب روانی است روان می‌گذرد...
آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد


همیشه در قلب منی
همیشه در قلب منی


تو رفتی رد پایت در دلم ماند
شکوه خنده هایت در دلم ماند
دلم را با سحر خوش کرده بودم
غروب ماجرایت در دلم ماند
شریک دردهایم بودی اما
غم بی انتهایت در دلم ماند
هزار و بک شبم چون باد بگذشت
طنین غصه هایت در دلم ماند
علی رغم سکوت ساده ی من
سفر کردی صدایت در دلم ماند
و حالا مثل یک رویای برفی
تو رفتی رد پایت در دلم ماند !
عاشقانه love


...love...
ای
همراه
من
تنــــــها با تو
تا اوج عشـــــــق
هـم پـــــــــــــروازم
با قلب تودلدارمن هم آوازم
توهمپـــــــــای من، تنـــها با من
هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی
با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی
تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدائی
ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب
دلگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــدائیــــــــــم
ما، دل میبازیم دریادریا ،تابیکران،عاشقای بی پروائیم
تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــربان
چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب
تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتــــــــــــــــــــــاب
مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان
بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب
ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی
عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدائیم
ما؛ دل میبازیم دریا دریا تا بیکران
عاشقـــــــای بی پــــروائیـــــــــم
ای تورؤیـای شبهای مـــــــن
عشقو ببین تو چشمای من
دستاتوتو دســت من بگذاردرلحظه های دیـدار


شونه هات

شونه هات
بی تو بودن را برای با تو بودن
دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن
دوست دارم ...
میدونی یه شب  چه خوابی دیدم؟خواب دیدم برای اولین باردور از چشم حسودا با هم تنها شدیم من  سرمو
روشونت گذاشته بودمو داشتم ازدلتنگیام برات میگفتم توهم فقط گوش میکردیو هیچی نمیگفتی
اما وقتی از خواب بیدار شدم دیدم تنهام دلم خیلی گرفت میخواستم داد بزنمو گریه کنم اما نمیشد میخواستم انقدر
داد بزنم تا صدام به تو برسه میخواستم تو هم بیدار شی میخواستم دوتایی دعا کنیم که تا ابد مال هم باشیم شاید
خدا قبول کنه
یادمه توخواب بهت گفتم چقد ردوستت دارم کاش که تو بیداری هم بهت گفته بودم تا هیچکدوم الان تنها نبودیم
میدونم با خودت میگی اینکه به هم نرسیدیم تقصیر منه اما بخدا من بیگناهم....
منم مثل تو اسیر بازی سرنوشت شدم

واکنون من پذیرفتم که عشق افسانه است...


اسمت را روی

اسمت را روی یخ نوشتم،آب شد
روی سنگ نوشتم،خرد شد
روی خاک نوشتم،غبار شد
روی آتش نوشتم،خاموش شد
روی آب نوشتم،پاک شد
روی دریا نوشتم،موج شد
روی برگ گل نوشتم،پرپرشد
اما اسمت را روی قلبم نوشتم،جاودان شد


شعر از مهناز
پنجشنبه 2 مهر 1388
ارامش و قرار مرا دریاب

ای نام تو بشارت فردا ها

من از صدای پای تو می لرزم

اینک ببین شکوه قرارم را

این دست های توست که می ریزد

ارامشی به سینه ی طوفان ها.........
شعر از مهناز
شعر از مهناز
پنجشنبه 2 مهر 1388
باد خزان چو می رسد از راه

برگ برگ درختان

در پیش پای رهگذران

فرش می شود

فرشی هزار رنگ

فرشی که نقش بسته بر ان خاطرات مهر

شعر از مهناز
شعر
پنجشنبه 2 مهر 1388
ببین امشب چه نا شادم

سراسر شورو فریادم

نگاهم خیره بر راهت

که تا بینم رخ ماهت

تو ای ماه شب افروزم

به راهت دیده بر دوزم

من از یادت نمی کاهم

تورا من چشم در راهم

شعر از مهناز
کجا بــودی
پنجشنبه 2 مهر 1388
کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم

کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد


کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات شبا نشستم به هوای چشمـــات


کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم 


ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم


کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم


کجا بودی وقتی اشکــام میریخت خون جای گریه از چشام میـریخت


کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد


کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم


  خنده واسه همیشه از لبـام رفت


  رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت

کجا بودی تموم اون مدت کجا بودی که حالا اومدی با یک جمله متاسفم میخوای دوباره پیشم باشی.

نه.... قلبی که شکست شکسته.
شعر عاشقانه
شنبه 14 شهریور 1388

گفتم نرو پرپر میشم

گفتی: میخوام رها باشم

گفتم: آخه عاشق شدم

گفتی:میخوام تنها باشم

گفتم: دلم

گفتی: بسوز

گفتی: یه عمری باز هنوز

گفتم: پس عمرم چی میشه

گفتی: هدر شد شب و روز

گفتم: آخه داغون میشم

گفتی: به من خوش میگذره

گفتم: بیا چشمام تویی

گفتی: آخر کی میخره

گفتم: منو جنس میبینی؟

گفتی: آره بی قیمتی

گفتم: یه روز کسی بودم

با من نکن بی حرمتی

گفتم: صدام میمیره باز

گفتی: با درد بسوز بساز

گفتم : حالا که پیر شدم

گفتی: که از تو سیر شدم

گفتم: تمنا میکنم

گفتی: میخوام خردت کنم

گفتم: بیا بشکن تنو

گفتی: فراموش کن منو


.:. اینم یه شعر باحال عشقی دیگه .:.
گفتمش : دل میخری؟
گفتا چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند!
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود  باز آمدم او رفته بود
دل ز دستانش بر زمین افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود !!!

.:. اینم یه مطلب قشنگ .:.
از خدا پرسیدم چی دوست داری؟
گفت :سخاوت
دیوانه گفت: حماقت
غم گفت: ملامت
کوه گفت:صلابت
معشوق گفت: نگاهت
فدای تو که گفتی: رفاقت
چشم من
پنجشنبه 1 مرداد 1388
چشم من بگو چی دیدی غصه خوردی

چیکو چیکه چند تا ناودونو شمردی

چشم من

تو قاب ماه چند تا بغضی

دیگه داد هر چی ابره در اوردی

میدونی چند تا نمازتو شکوندی

چند تا ربنای نیمه کاره خوندی

شونه های اسمون تر شده بس کن

میبینی خدا رو تا گریه کشوندی

اخه میدونی چند تا نمازتو شکوندی

چند تا ربنای نیمه کاره خوندی

شونه های اسمون تر شده بس کن

میبینی خدا رو تا گریه کشوندی

تو میگی خیابونا شکنجه گاهن

اینه های دل شکسته رو سیاهن

کاشکی باورت بشه ابرک خیسم

هنوزم چند تا ستاره بی گناهن

هنوزم یکی نشسته روی ابرا

میگن اون کفترای یا کریمه

دیگه وقت خنده های بی بهونس

چشم گریه نکن خدا کریمه

هنوزم یکی نشسته روی ابرا

میگن اون کفترای یا کریمه

دیگه وقت خنده های بی بهونس

چشم گریه نکن خدا کریمه
صدا
پنجشنبه 1 مرداد 1388
چه بی صداس امشب
نه رقص و پایکوبی نه شادی
تولد است چرا هیچکس نمیرقصد
از آمدن من به این دنیا شاد نیستی ؟؟؟
برای تبریک نمی آیی ؟؟؟
در سکوت قلبم کیکی از خون ساختم و شمعی از عشقت
از دردی که قلبم را فشرد باد سبکی ساخته شد و شمع عشقت خاموش شد !
هیچکس نبود دست بزند
برایم بخواند
تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
بیا شمع هاتو فوت کن
تا صد سال زنده باشی !
چه بی رحمی زمانه و یا نه زمانه
چه بی رحمی تو !
حتی به رسم مردانگی تبریکی ساده نیز نگفتی
و شاید بر زمانه لعنت فرستادی و به روزگارانی دور
به ... سال پیش می اندیشی که چرا قطار ابدی مرا به این زندگی خواند
و چرا دست تقدیر ترا بر سفره دل من نشاند
و شاید این روز نه روز شادی توست که روز غمت است
امسال از همیشه چشم به راه تر بودم اما نیامدی
اشک در گلویم چرخید اما از چشمم نچکید !
امسال قلبم به من هدیه ی سنگینی داد
شعله ی عشقت در دلم با ناله ای که همیشه در گوشم خواهد ماند خاموش شد !
سنگ قبر
پنجشنبه 1 مرداد 1388
این شعر رو آغاسی واسه سنگ قبرش خونده بود

بتراش ای سنگ تراش،


سنگی از معدن غم،

بهر مزارم بتراش.

روی سنگ قبر من،


عکسی از چهره ی زیبای نگارم بتراش

بنویس ای سنگ تراش،

عاقبت شدم فداش

بنویس تا بدونه

عمرمو دادم من براش

رو نوشته های سنگ قبر من،

تو با خون جگرم رنگی بزن

در کنار دل صد پاره ی من،


چهره ای از یک دل سنگی بکش

سنگ تراش پایین این دل بنویس:

عاشق زاری رو کشته با نگاش
حسرت
پنجشنبه 1 مرداد 1388
حسرت به دل دیدن خنده های تو من می مونم
واسه غریبس همه بهانه های تو من می دونم
با همه اینا عشقونه برات باز می خونم
حسرت به دل دیدن خنده های تو من می مونم
واسه غریبس همه بهانه های تو من میدونم
با همه اینا عاشقونه برات باز می خونم
ظالم کی مثله من عاشقه دل سنگت می شه
کی جز من می خواد بمونه پیش تو همیشه
کی جز من می خواد بمونه پیش تو همیشه
ظالم کی مثله من عاشقه دل سنگت می شه
کی جز من می خواد بمونه پیش تو همیشه
کی جز من می خواد بمونه پیش تو همیشه
دیگه باورم شده
پنجشنبه 1 مرداد 1388
دیگه باورم شده که رفتی ...
دیگه باورم شده که نیستی ...
دیگه باورم شده تو رو ندارم ...
میدونم که هر چی بگم بی اثره...
نمیخوای بدونی که چشمام به دره...
با اینکه رفته دیگه ازم دوره ...
تو همونی که تورو به دنیا نمیدم ، به جز تو کسیو تو دلم راه نمیدم ...
هنوزم عزیزی تو کلبه ی قلبم دوست دارم ...
جات همیشه تو خونه ی قلبه منه ... اگه حتی من به پای تو بمیرمم کمه...
میدونی عزیزی واسه تو میمیرم دوست دارم...
...
...
دختر خوشبخت
پنجشنبه 1 مرداد 1388
با امیدی گرم وشادی بخش
با نگاهی مست و رویایی
دخترک افسانه می خواند
نیمه شب در کنج تنهایی
***
بیگمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگ فرش کوچه های شهر
ضربه ی سم ستور بادپیمایش
***
می درخشد شعله ی خورشید
بر فراز تاج زیبایش
تارو پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سوئی
باد، پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقه ی موی سیاهش را
***
مردمان در گوش هم آهسته می گویند،
"آه ... او با این غرور و شوکت و نیرو
در جهان یکتاست
بیگمان شهزاده ای والاست"
***
دختران سر می کشند از پشت روزنها
گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار
سینه ها لرزان و پرغوغا
در طپش از شوق یک پندار
"شاید آن خواهان من باشد"
***
لیک گویی دیده ی شهزاده ی زیبا
دیده ی مشتاق آنان را نمی بیند
او از این گلزار عطر آگین
برگ سبزی هم نمی چیند
همچنان آرام و بی تشویش
می رود شادان به راه خویش
می خورد بر سنگ فرش کوچه های شهر
ضربه ی سم ستور بادپیمایش
مقصد او خانه ی دلدار زیبایش
***
مردمان از یکدیگر آهسته می پرسند
" کیست پس این دختر خوشبخت؟"
***
ناگهان در خانه می پیچد صدای در
اوست...آری...اوست
"آه ...ای شهزاده ...ای محبوب رویایی"
" نیمه شب خواب می دیدم که می آیی"
زیر لب آهسته می خندد
با نگاهی گرم و شوق آلود
بر نگاهم راه می بندد
***
مینهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
می خزم در سایه ی آن سینه و آغوش
می شوم مدهوش
بازهم آرام و بی تشویش
می خورد بر سنگ فرش کوچه های شهر
ضربه ی سم ستور بادپیمایش
می درخشد شعله ی خورشید
بر فراز تاج زیبایش
***
می کشم همراه او زین شهر غمگین رخت
مردمان با دیده ی حیران
زیر لب آهسته می گویند
" دختر خوشبخت!..."
" فروغ فرخزاد"
امشب از آسمان...
پنجشنبه 1 مرداد 1388
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگرنیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آهبگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزدبر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویا ها
با پرروشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من توباشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگرتو
آنچه در من نهفته دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگینطوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بدوم در میانصحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریا ها
بس که لبریزماز تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
بهسبک سایه تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
سلام ..
پنجشنبه 25 تیر 1388
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

تو یه رویای کوتاهی دعای هر قلبایی شدم خواب عشقم چون مرا اینگونه می خواهی...........


من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم ندارم هیچ گناهی جر که از تو چشم نمی جوشم


مرا دیوانه می خواهی ز خود بیگانه می خواهی

مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه می خواهی شدم چو بیگانه با هستی ز خود بی خود تر از مستی نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه می خواستی

بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
دل من...
پنجشنبه 25 تیر 1388
دل من
توی آینه خودتو ببین چه زود زود توی جوانی غصه آمد سراغت پیرت کنه نذار که تو اوج جوانی غبار غم بشینه رو دلت یهو پیر زمین گیرت کنه
منتظرش نباش دیگه اون تنها نیست تا آخر عمرت اگه تنها باشی اون نمیاد خودش میگفت یه روزی میذاره میره خودش میگفت یه روز خاطره باتو بودن می بره از یاد
آخه دل من دل ساده من تاکی میخوای خیره بمونی به عکس روی دیوار
آخه دل من دل دیونه من دیدی اونم تنهات گذاشت بعد یه عمر آزه گار
دیدی اونم رفت اونم تنهات گذاشت رفت تو موندی و بی کسی یه عمر خاطره پیشت
دیگه نمیاد دیگه پیشت نمیاد از اون چی موند برات به جز یه قاب عکس روبه رو
آخه دل من دل ساده من تاکی میخوای خیره بمونی به عکس روی دیوار
آخه دل من دل دیونه من دیدی اونم تنهات گذاشت بعد یه عمر آزه گار
دیدی رفت دیدی اونم تنهات گذاشت رفت دیگه اون نمیاد

یه عمر دل و سوزوندی یه بار خوبی نکردی
دل به تو بستم اره بزرگ ترین گناهم بود
عاشــــــــقم...
سه شنبه 23 تیر 1388
کنار سیب ورازغی
نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی
بی خبر از دلبستگی

عــاشــــــــقم

ابر شدم صدا شدی
شاه شدم گدا شدی
شعرشدم قلم شدی
عشق شدم تو غم شدی

لیلای من دریای من
اسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گم شده درصدای تو
من عاشقم مجنون تو
گم گشده در بارون تو
مجنون لیلی بی خیر
درکوچه های در به در
مست و پریشو خراب
هرآرزو نقش بر آب
آروم بگیرم در دلم

عاشــــــــقم...
چشای تو
سه شنبه 23 تیر 1388

از چشای تو بعید بود که منو تنها بذارن

از چشای تو بعید بود که بگن دوسم ندارن

تو نگاه تو می خوندم که شدم تموم دنیات

ازنگاه تو بعید بود که تو چشام اشک بیارن


بعد اون همه ترانه ، خنده های عاشقانه

نمی دونم چی عوض شد که شدیم پر از بهانه

حس من همیشه این بود که واسم یه سر پناهی

کاشکی از اول می گفتی : عزیزم در اشتباهی!

از چشای تو بعید بود که منو به یاد نیآرن

بگن عاشقن ولی بعد خیلی آسون کم بیآرن

بعد اون همه ترانه ، خنده های عاشقانه
نمی دونم چی عوض شد که شدیم پر از بهانه
یک دیوار سنگی
سه شنبه 23 تیر 1388
توی یک دیوار سنگی
دو تا پنجره اسیرن
دوتا خسته دو تا تنها
یکیشون تو یکیشون من
دیوار از سنگ سیاهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای تشنه ما
نمی تونیم تا بجنبیم
زیر سنگینی دیوار
همه عشق منو تو
قصه است قصه دیوار...
احسان خواجه امیری
سه شنبه 23 تیر 1388
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه‌های جدایی
خداحافظ ای شعرشب‌های روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای هم نشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

______________________________

احسان خواجه امیری
شد خزان
سه شنبه 23 تیر 1388

شد خزان، گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
از تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی

با تو وفا کردم
تا به دلم جان بود
مهر و وفاداری
با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جور و جفایی
از دل سنگت آه

دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم

تو و من در میل چمن
چون گل خندان از دست هر گریه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی

تو و می چون ناله کشیدنها
من و چون گل جامه دریدنها
ز رقیبان خواری دیدنها

دلم از غم خون کردی
چو بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری
که شکستی چون زلفت عهد مرا

دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد طی
ستم به یارم تا چند
جفا به عاشق تا کی

نمی کنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کی بی تو بود
از غم خون دل من
آه از دل تو

گر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دارم باز

بکن ای گل با من هر چه توانی ناز
هر چه توانی ناز
کاز عشقت می سوزم باز
دلتنگی
سه شنبه 23 تیر 1388

خدا نشونشو از کی بگیرم

دارم دق میکنم بذار بمیرم

اخه هنوزدلش از جنس سنگه

هنوز دلم واسه دل تنگی تنگه

چه طور دلش امد از پا بیافتم

بهش نازک تر از گل هم نگفتم

باور ندارم منو تنها میذاره

دلم واسش یه ذره شد اما دیگه نیست

لعنت به تو ای دست روزگار

حالا فقط من موندم و این چشای خیس

هر چی به من بگی واست همون میشم

فقط یه بار دیگه بیا و دستامو بگیر

ای دل صبور و بی کس من

اون نمیاد دیگه پیشت بهونه نگیر

حالا من موندم همین دو تا چش گریون

موندم تو این کوچه ها آس و پاس و حیرون

حالا من موندم تو شب بی ستاره

منو تو و خاطره ها اشک چشمای منه

خدا ازت میخوام یادش نیافتم

چه حرفایی که از عشقم شنفتم

خدا اگه نمیشنوه صدامو بهم بگو دلیل گریه هامو

حتی خیانتش به دل میشینه

باور ندارم منو تنها میذاره

دلم واسش یه ذره شد اما دیگه نیست

لعنت به تو ای دست روزگار

حالا فقط من موندم و این چشای خیس

هر چی به من بگی واست همون میشم

فقط یه بار دیگه بیا و دستامو بگیر

ای دل صبور و بی کس من

اون نمیاد دیگه پیشت بهونه نگیر


رویا در قفس

بازم بی مقدمه شروع می کنم مثل همه چیزامون که بی مقدمه شروع شد
مثل دوستیمون
مثل اومدنت
مثل رفتنت
مثل همه چیزایی که بی مقدمه هستن پس بی مقدمه سلام
این روزا جدایی از تو بهانه ایست برای گریه های بی صدایم بهانه ای برای باریدن ابرهای تاریک دلم تمام خاطرات را به باد سپردم اما با خود تو چه کنم؟؟؟
دلم برات خیلی تنگ شده ونمیدونم چی بنویسم دلم پره از حرفای نگفته اما زبانم فقط دو جمله را خوب میتونه هجی کنه و یکی از جملات تکراری اینه:دلم برات تنگ شده باچه زبونی بهت بگم؟؟؟؟؟؟؟؟
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران
امشب خیلی دلم از دستت پره اما تنها چیزی که میتونستم بهت بگم همین یه بیت شعر بود.یادته آخرین شبی که با هم حرف زدیم چه اّهنگی برام گذاشتی؟اون شب برای اولین بار ازت لجم گرفت
خدا ما را برای هم نمی خواست
فقط میخواست هما فهمیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما را برای هم نمی خواست
خودت دیدی دعامون بی اثر بود
چه سخته مال هم باشیم وبی هم
می بینم میری و می بینی میرم
........................................
میدونی برای چی از دستت عصبانی شدم؟آخه مگه تو دعایی هم برای رسیدن به هم کردی که میگی بی اثر بود ؟؟؟؟
دیگه نمیدونم چی بگم اما کسایی که دارید این داستان تلخ زندگی منا میخونید چه دختر چه پسر چه متاهل چه مجرد چه پیر چه جوون برام دعا کنید که یا برگرده یا خدا نهایت صبر وتحمل را بهم بده


اگه بدونی ،اگه بدونی چقدر این چند روز منتظرت بودم؟؟
منتظر یه پیام،یه تلفن،یه خبر،اما مثل همیشه دریغ وافسوس مال من صبر زیادی مال تو
چقدر دلم گرفته.....
مگه من نگفته بودم بدون تو نمی تونم؟مگه نگفته بودم بدون تو نمی تونم؟مگه نگفته بودم دوری از تو راطاقت ندارم؟
مگه نشنیدی حرفاما؟  
مگه ندیدی اشکاما؟
مگه التماساما ندیدی؟
توبگومن برات چیکار کنم؟؟؟؟
بگو چیکار کنم که سراغما بگیری؟؟؟
بگو چیکار کنم که تنهام نذاری؟؟؟
باور کن دیگه تحمل این روزا وشبا که اصلا نمی فهمم کی روز میشه وکی شب،بدون تو برام سخته،برام سخته که همش به یه جا خیره بشم ودعا کنم تا خبری از تو بیادوبعد از کلی انتظار بفهمم خبری نیست
باور کن سخته برام تحمل این که صبح تا شب به تنها یادگاریت که بخاطر تولدم هدیه دادی زل بزنم واشک بریزم ........
یادته اون روزا؟؟؟
من خیلی خوب یادمه مگه میشه لحظه ای را که عمری منتظرش بودما فراموش کنم ساعت حدودای 17:30 عصر یکشنبه بود آدمای دوروبرمون لباس کلفت وپالتو پوشیده بودند این نشون میداد که هوا سرد بود،امامن چرا احساس سردی نمی کردم؟چرا من اینقدر گرم بودم؟احتمالاگرمای دوستیمون بود!
آره همینه،گرمای دوستیمون بود که این همه سردی دیماه برامون بهاری بهاری شده بود،سوز زمستون کجا بود؟چرا نسیم بهار صورت ما را نوازش میکرد؟
یادش بخیر............!
خیلی این پاواون پا کردی،بعد گفتی تولدت مبارک این هدیه ناقابله که خیلی وقته میخوام بهت بدم اما گذاشتم برا تولدت
رنگت پریده بود بعد از عمری که دنبال بهونه می گشتم ناخودآگاه دستم به طرفت دراز شد دستاتا گرفتم محکم محکم
دلت لرزید لرزش دلت توی چشمات پیدا شد اول یکمی سعی کردی دستاتا بکشیش بیرون اما من محکمتر می گرفتمش دلامون آروم گرفتن اینقدر آروم شدیم که فقط سکوت کردیم سکوتی از سر آرامش بعد از چند دقیقه نمیدونم چی شدکه زدی زیر گریه اشکات داغونم کرد دلیلشا پرسیدم گفتی شخصیه واون روز با یه خداحافظی و چشمای قرمز تو تموم شد الان چند سال از اون ماجرا می گذره من موندم واین یادگاریت انگار اون روز که اشکاتا روی هدیه ریختی جاشون مونده و من با هر نگاه به اون هدیه اشکم در میاد
نمیدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگیما
نمیدونم چرا قسمت می کنم روزهای خوب زندگیما
چرا تو اول قصه همه دوستم میدارند
وسط قصه میشه سربه سر من میذارند
تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میذارند


تو هیچ وقت احساس نداشتی یعنی داشتی اما همیشه خودت واحساساتت را پشت یه نقاب سردوساکت مخفی کردی. همیشه سعی میکردی خودتا یه آدم درگیرمسایل عادی زندگی نشان بدی ومن.......
ومن چه ساده بودم هیچ وقت که نتونستم توی چشمات زل بزنم اما گاهی هم که اتفاقی چشمم به چشمتمی افتاد چشمات یه چیزی را بهم می گفتن یه طوری نگاه کردنت به من با بقیه فرق داشت چشمات یه چیزی می گفتن امامن...
امامن.............
همش می گفتم برو بابا توبه خودت میخوای دلخوشی بدی که دوستت داره اما اگه واقعا حرف چشماش اینه چرا خودشا خیلی عادی نشون میده؟؟هر وقت از دوست داشتن باهات باهات حرف میزدم چه با زبون چه با عمل چه بارفتارم چه با چشم انتظاریهام یه جورایی با بی تفاوتی بهم می فهموندی که چقدر تو بچه ای ومن........


نمیدونم چرا نمی تونم باور کنم؟؟؟
باور کنم که ترکم کردی
یکبار بیا وخودت بهم بگو..........
بگو که
بگو که دوستم نداشتی ونداری.
چرا برام پیغام فرستادی؟اونم به قاصدکی که همه ی زندگیمو ازم گرفته ..............
خودت بیا.........
خودت بیا وبهم بگو دوستم نداری خودت بیا وبه چشمام همون چشمایی که یه روز می گفتی چقدر قشنگن بگو که دوستشون نداری آخه از دوریت یه لحظه هم دست از ریزش بارون بر نمیدارند هر جا میرن دنبال تو می گردند و وقتی پیدات نمی کنن بازم می بارن و می بارن ومی بارن
شاید اگه خودت بیای وبهشون بگی دوستشون نداری
بهشون بگی دیگه دنبالت نگردن
بگی به چشمای یکی دیگه میگی قشنگ
چشمه ی اشکشون خشک بشه......
دستام............
همونایی که می گفتی چقدر گرمن چقدر پراحساسن
خیلی بهونه ی تو رو می گیرن
بیا و بهشون بگو که دستای همیشه سردت با دستای یکی دیگه گرم میشه
بیا وبهشون بگو که دیگه برات پر احساس و گرم نیستن شاید اونا هم سرد شدن
آخه هر روز وشب به امید گرم کردن دستای تو گرم میشن........
بیییییییییییییییییییییییا
بیا وبهم بگو همه ی حرفایی که بهم میزدی دروغ بوده
دروغ بوده که گفتی دوستم داری
دروغ بوده که گفتی بدون من نمیتونی زندگی کنی و........................
اما نه یه حرفت دروغ نبود حرفی که همیشه وهر روز بهم می گفتی اونم با یه حالت خاص من یه روز تو را ترک می کنم
این حرفی بود که همیشه با شوخی وشیطنت خاص تو چشمات بهم می گفتی ومن بغض می کردم ودستاتا محکمتر می گرفتم ومی گفتم بگو دروغ میگی وتو که عجز والتماس منو می دیدی چشماتا از چشمام می دزدیدی ومی گفتی:شوخی کردم واین جدی ترین شوخی عمرت بود ومن چقدر خوش باور بودم  که نمی خواستم بفهمم که حرف زبونت با حرف دل وچشمات یکی نیست
وحالا تو رفتی...............
تو رفتی ومن موندم وکوله بار خاطره واین چشمه ی بی پایان اشک ویه دل همیشه ابری و.......
بیا و بگو چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه کنم با این غصه وغربت ودوری و این قاصدک که خبر انتهای زندگیم را آورده:دوستم نداری و..........
تو بگو من چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو بگو کی نیلوفر سهم مردابه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چشماما باز کردم تو به یادم اومدی.....
اما نه........
اصلا از یادم نرفته بودی که بخوای برگردی احساس کردم دلم خیلی زیاد هواتا کرده رفتم به همون خیابون که خیلی دوستش داشتی شروع کردم قدم زدن مثل همیشه هجوم جمعیت وتنهایی من خیلی دوست داشتم کنارم بودی افسوس که نبودی و تو خیال شروع کردم به صحبت کردن باتو........
یادم افتاد که الان کنار کسی هستی که من بهش میگم رقیب دستای سردتو با دستای یکی دیگه گرم می کنی باورم نمیشه اینقدر زود ترکم کردی باورم نمیشه تنهام گذاشتی باورم نمیشه رفته باشی سراغ یکی دیگه اشک چشماما گرفته.
دیگه از آدما و نگاههای متعجبانه و ژرسشگرشون نارحت نمیشم
ابر دلم احتیاجی به اجازه من نداره بی مهابا شروع به باریدن کردند........
با خودم زمزمه می کنم:
دست تو تو دست من بود
دلت اما جای دیگه
تو خودت خبر ندادی
اما چشمات اینا میگه......
یاد روزایی می افتم که با هم از خیابون رد می شدیم من غرق تو وتو سرد سرد مثل همیشه من از دل حرف میزدم و انگار تو حوصله این حرفا را نداشتی اون روزا می فهمیدم که دلت با من نیست حتی از بودن کنارم راضی نیستی وفقط بخاطر ترحم بود که چند دقیقه ای را به قدم زدن با من راضی می شدی آره من این چیزا را می فهمیدم اما باز دوست نداشتم باور کنم که مال من نیستی دوست نداشتم باور کنم که منا تحمل می کنی من اینا را دوست نداشتم من فقط یه چیزی را دوست داشتم اونم تو بودی من تو را دوست داشتم این یه حقیقت بود یه واقعیت از زندگی من که هیچوقت نخواستم بژذیرمش.......
تومنا دوست نداشتی اما باور کن من به همون چند دقیقه هم راضی بودم به همون چند دقیقه قدم زدن با تو حتی اگه فکر ودلت ژیش یک دیگه بود حتی اگه از روی ترحم بود و اینجابا بغض شکسته در گلوم فریاد میزنم:
برگرد.........
برگرد.........
برگرد........
وقتی رفتی تو از پیشم تموم آرزوهام مرد ندیدی که شکست قلبم ندیدی قلب من آزرد بیا برگرد غزیز من که بد جوری دلم تنگه در ودیوار این خونه با من بد جوری می جنگه.آه نیستی ببینی تنهاییمو صدای هق هق شب گریه هامو بگو کی بود تو را راحت گرفت از قلب تنهام کدوم نا رفیقی بود که نفهمید من تو را میخوام خدا لعنت کنه اونکه تو را از من جدا کرد منو تو اوج غم تو بی کسی تنها
رهاکرد.......


اشتباهی که پشیمانم از آن در همه عمر
اعتمادیست که بر مردم دنیا کردم.
خدایا سوگند به رنگهای رنگین کمانت که تو چراغ شبهای تار زندگی ام هستی.
سلام امروز اولین روزاز بقیه ی روزهای آشنایمان است.
از بس که در خیال باتو هم صحبت شده ام از امروز تصمیم گرفتم که تمام دل گفته هایم را به دلنوشته تبدیل کنم وتقدیم روی مهربانت کنم.
روزگار اینقدر بین من وتو جدایی انداخته که دیگه مجالی برای گفتن وشنیدن از قصه های دل نداریم پس می نویسم به امید روزی که مجال خواندن داشته باشی ومی نویسم از عشق نهفته دردلم برای روزی که فراموش خواهی کرد که چقدر عاشقت بوده ام می نویسم برای روز مبادا......
به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد


من اومدم(حالا خوبه من همیشه اینجام)
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ســــــــــــــــــــــــلام.. حال و احوال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوفین ؟منم خوفم به خوفی شما.................نظر بارونمو کردینحالا مام یه فازی میدیمو مطلب بارونتون میکنیم:

من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد
باور عشق برایش سخت است....
ای خدا باز به یاری نسیم سحری
می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد....
آی آدما گوش بکنید وصیت من
آی شمایی که میگیرین رو دوشتون جنازه من
دستای منو از توی تابوت بیرون بذارین
تا که بدونن هیچی از این دنیا نبردم
خالین این دستای من
تورو خدا موهای منو شونه نکشید
تا که بدونن دست نوازش نکشیدن رو سر من
اگه کسی سراغمو ازتون گرفت
تو رو خدا نذارین بره آخه اونه قاتل من
بگید چشاش به در بود نیومدی سراغش
بگید به یاد تو بود نیومدی سراغش
بگید که تک پرت بود نیومدی سراغش
بگید که عاشقت مرد دیگه نیا سراغش...

دلمان خوش است که مى نویسیم
      و دیگران مى خوانند
             و عده اى مى گویند ,
                    آه چه زیبا و بعضى اشک مى ریزند
                       و بعضى مى خندند
                    دلمان خوش است
           به لذت هاى کوتاه
    به دروغ هایى که از راست
 بودن قشنگ ترند
به اینکه کسى برایمان دل بسوزاند
     یا کسى عاشقمان شود
          با شاخه گلى دل مى بندیم
                و با جمله اى دل مى کنیم
                       دلمان خوش مى شود
                           به برآوردن خواهشى و چشیدن
                                 لذتى و وقتى چیزى مطابق
                                        میل ما نبود
                                     چقدر راحت لگد مى زنیم
                              و چه ساده مى شکنیم
                        همه چیز را
خـــــــــــــوب....چه طور بو د؟؟؟؟؟؟؟ببین بچه با زبون خوش بهت میگم نظر بذار وگرنه من می مونمو.........

هی....من اومدم

سلام........خوبید؟؟؟چه خفرا؟؟؟منم که می گذرونم.....اینو داشته باش....بابا شعرو میگم:
یه روز خیلی تو خودش بود......

گفت هر چی بگم انجام می دی ؟ گفتم: هر چی که باشه... !

دستش رو به سمتی اشاره داد و گفت:

برو و تنهام بذار دیگه نمی تونم تحملت کنم!

خواستم که برم دستمو گرفت و گفت:

می دونستم یه روزی تنهام می ذاری!!!!!!

دستاش رو ول کردم و گفتم میخوام برم ........ گریه کرد و گفت: :

بگو که می مونی!!!!!

یه برگه برداشتم و روش نوشتم:

دل نیست کبوتر که چو برخواست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم پریدیم........
خوب بود؟؟؟؟اونو ولش کن این یکیو بچسب:
حالا که دیگه مجبوریم
با هم دیگه وداع کنیم
بیا به یاد اون روزا
همدیگه رو دعا کنیم
یه وقت دیدی دعا گرفت
خدا نذاشت جدا بشیم
ای وای داره فردا میاد
باید دست به دعا بشیم
با قلب پاکت از خدا
بخواه منو صبرم بده
هنوز نرفتی از پیشم
دوریت داره زجرم می ده
نه بابا تورو خدا حال کردی؟؟؟؟؟؟؟ببین با توام ...این دفعه دیگه باید نظر بدیا......
نظر بده اگر ندادی و رفتی
الهی تو بمیری من نمیرم
سر قبرت بیام پارتی بگیرم
الهی سرخک و اریون بگیری
تب مالت و بلای جون بگیری
الهی از سرت تا پات فلج شه
کمرت بشکنه دستت سقط شه
الهی حصبه و ام اس بگیری
سر راه بیمارستان بمیری
الهی کور بشی چشمات نبینه
بمیری گم بشی حقت همینه
حالا بپر تو نظرات تا آهم برآورده نشده......


یک لحظه دیدارش......
یک لحظه دیدارش آرزویی بیش نیست ....


آرزوی دیرینه نیست مرا سکوت شب دوا .معشوق طبیب..

مرا گر دور کنند دلم جایی دیگریست نگاهم در نگاه دلبریست

اگر زیر خرمن ها خاک بمانم  قلبم در گرو قلب دیگریست

یک لحظه دیدارش آرزویی بیش نیست .....

دلسنگان را این چنین آموخته اند مجنون را بی لیلی کنند.

ما تنها هدیه این دل سنگان را به گردن آویخته ایم

اما هنوز چشمه ی عشق در دلمان جاریست...

اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره .

دومین کسی رو که دوست داشته باشی

و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره .

بعدش میای دیگه هیچ چیز واست مهم نیست

و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی .

دیگه دوست دارم واست رنگی نداره ..

و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی

که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه ...

اینطوریه که دل همه آدما میشکنه و عشقی وجود نخواهد داشت

خوب بود؟؟؟؟؟نظر بذاریاااااااااااااااااااااا.فهمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بای


آپیدم دوباره.....

سلام به همگی . حال واحوال؟ خوش میگذره؟؟؟؟ این متنو بخونید،فعلا .........


گفت : میخوام برات یه یادگاری بنویسم

گفتم : کجا؟

گفت : رو قلبت

گفتم: مگه میتونی؟

گفت : آره سخت نیست

گفتم : باشه چرا معطلی؟ بنویس تا برای همیشه پیشم بمونه

یه خنجر برداشت

گفتم این چیه؟

گفت : هیسسسسسسس

ساکت شدم

خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم

اون رفته

کجا؟ نمی دونم

اما هنوز زخم خنجرش رو قلبم مونده

صد بار قسم خوردم که نام تو رو بر زبان نیاورم. ولی افسوس قسمم هم تو بود....
خوب بود ؟؟؟

عصبانیم!!!!!!!!!!
سلام.این چند وقته منو ندیدین خوبین؟چه سوال مزخرفی معلومه که نه.............
چیه؟؟؟؟؟چته؟؟؟؟هان؟؟؟چرا آپ نکردم؟؟؟(با داد وفریاد) دلم می خواس.(یه دلیل قانع کننده)
خوب حالا یربه یر شدیم!!!!!؟حتما می پرسی چرا؟بابا من با خودم یه عهدی بستم!!!؟؟؟؟؟
تصمیم گرفتم تانظر نذاشتین دیگه آپ نکنم!!!چیه؟؟؟به خدا نمی شوخم....راس میگما.......
حالا بی خی خی.... دلم که واسه همه تنگولیده بود سبد سبد.مخصوصا بعضیا..( این بعضیا میتونه "تو" باشه )این شعرم تقدیم به همون بعضیا:
چرا ازمرگ می ترسید؟......

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید؟

بهشت جاودان آنجاست....

جهان آنجا وجان آنجاست......

گران خواب ابد در بستر گلبوی مرگ مهربان آنجاست....

سکوت شب پاسدار شهر خاموشی است

همه ذرّات عالم محو در رویای خاموشی است........

... نه آهنگی نه آوائی

نه دیروزی نه امروزی نه فردائی....

..... خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند

چرا از مرگ می ترسید؟...

مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم.


بعد از یه غیبت صغری آپیدم...
سیلاممممممممممممم،سیلامممممممممممممممممممم.من اومدم.خوبین شما؟حال واحوال؟مام که همیشه خدا خوبیم.امروز به دلایلی
کلی  کیفیدممممم.مث اینکه به خر گلابی داده باشنا...هان....یعنی من خرم؟؟؟؟؟!!!!بی خیال...فراموشیدم.این شعرهای زیبا روهم حتما بخونیددددددد.

تو به من خندیدی ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تودید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت.
حمید مصدق
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
. . . چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.

یه متن عاشقونه
سلام .این متن خیلی قشنگ رو حتما بخونیدددددددددددد.
تقدیم به کسانی که می پندارند عاشقند و تقدیم به قلبهایی که از

عشق می تپد...

این چند خط را فقط به خاطر دل خود می نویسم . دلی که تنهاست

و در تنهایی خود سر گردان ، دلی که متنفر از نفس کشیدن ،

ولی مجبور به بودن است . تصمیم داشتم که هرگز دست به قلم و

کاغذ نبرم و هرگز از حرف های دلم ننویسم . چرا که بیزار

بودم از عشق های کاغذی ، عشق هایی که دروغی بیش نیست ،

ولی این اولین وآخرین نوشته ی من است .

این را نوشتم تا شاید دل همچون سنگ خارای او با خواندنش به

رحم آید . شانزده خزان از زندگیم را پشت سر نهادم .

شانزده خزانی که هیچ گاه رنگ بهار به خود ندیده است . چرا که

زندگیم همیشه رو به خزان بوده است . از وقتی که خودم را

شناختم معتقد بودم که مردها بی رحم ترین آدم های روی زمین

هستند و ذره ای از عشق و محبت در آن ها وجود ندارد . هر چند

که همه می گویند : مردان معنی واقعی عشقند ولی من باور

ندارم...

من بر این باورم که به کسی که دل ندارد ، نباید دل بست و به

حرف های پوچ پسران که برای سوء استفاده های خود قلب و

روح دختران بی گناه را طعمه قرار می دهند ، نباید اعتماد کرد .

ولی از آن جا که نمی شود زندگی را پیش بینی کرد ، ناخوداگاه پا

در مسیر بی سرانجام عشق گذاشتم . جاده ای که خبر نداشت

و پشیمانی به هیچ کجا ختم نمی شد . من و او بدون این که بدانیم

چرا به همدیگر دل سپردیم ، هر دو در یک لحظه ناتمام بدون

آن که بپرسیم چرا ، قلب هایمان برای همدیگر و به جای یکدیگر

تپید .

منی که مالامال نفرت از پسران بودم و می پنداشتم آن ها عشق را

برای هوس می خواهند نه نفس ، دل در گرو عشق او گذاشتم

و به جرأت عشق را پذیرفتم چون می دانستم که می توانم به او

تکیه کنم . به آن چشمان زیرکش ، به آن نگاه جادویی که معنی

اطمینان و اعتماد بود . او بدون آن که تابلوی ورود ممنوع قلبم را

خوانده باشد ، غریبانه وارد زندگیم شد . خدا می داند چه

کشیدم . چه قدر خدا را صدا زدم و برا ی بازگشتش به زندگیم

طلب شفاعت کردم . حاضر بودم همه ی زندگیم را ، همه ی

هستی و وجودم را بدهم تا او به عشق من متکی باشد و به راستی

که در آن مدت خدا را به چشمان خود دیدم .

او که به خورشیدی در زندگی من تبدیل شده بود و اگر بر آسمان

سیاه زندگیم نمی تابید روزهایم همیشه شب می ماند و می دانستم

یک روز وارد زندگیم می شود و الهه ی زندگیم خواهد شد .

ولی افسوس که واقعا از عشقمان خسته شده بود و دیگر حاضر

نبود ادامه دهد . هر چه بیشتر به او نزدیک می شدم ، او بیشتر

از من دور فاصله می گرفت و از اشتیاق روزهای اول عشقمان

خبری نبود و من همه ترس و هراسم از روزی بود که مرا تنها

بگذارد "آخر هم از هر چه ترسیدم ، رسیدم ..."

او یکتا الهه عشق من در زندگی هست و خواهد بود ، ولی من

همچنان به آن چشمان زیبایش که روزی دلبسته ی آن ها شدم ،

اعتقاد داشتم و مطمئن بودم که او آن قدر بی رحم و سنگدل نیست

که بخواهد به من و عشق من پشت پا بزند .

آیا می شد باور کرد کسی که برای من مثل هیچ کس نبود و روزی

مرا به شهر قلبش فرا خوانده بود و عاشقانه مرا شیدا نموده

بود ، ای چنین مرا به بازی بگیرد ؟! منی که طاقت یک روز جدا

بودن از او را نداشتم ، هر روز به هر بهانه ای او را میدیدم ،

حال می بایست این چنیین خود را به دوری از او عادت می دادم .

ولی به راستی چرا مرا تنها گذاشت .

هر بار به هر دلیلی مرا از خود دور می کرد . مرا از دیدگان همه

پنهان نگه می داشت . مگر من از او جز قلب مهربانش، جز

تکیه گاه عشقش ، چیز دیگری خواسته بودم ؟ نمی دانم دختران

دیگر چه از من بیشتر داشتند که حاضر شده بود منی که با تمام

وجود به پای او نشسته بودم را رها کند و به عشق آن ها که عشقی

از روی هوا و زود گذر بود دل ببندد .

تا کی دل به ظاهر کسی بستن ؟! تا کی فقط به خوبرویان ارج

نهادند . من اگر از هر لحاظ کم داشتم ولی هیچ گاه برای او کم

نگذاشتم .

با این که مدت زیادی از لحظه ی آ شناییمان نمی گذشت ولی من

به اندازه ی همه ی ثانیه های عمرم به او دل بسته بودم ومن و

او در مدت این چند ماه ، مدتی پر از خاطره ، پر از اشک ، خنده

و دلهره و اظطراب ، پر از لحظه های شاد و غمگین حتی

خیانت را پشت سر گذاشته بودیم . آری ، کسی که من با تمام

وجود به او عشق می ورزیدم و از صمیم قلب می خواستمش و او

را فرشته ی نجات زندگیم می دانستم ، سنگدلی بیش نبود .

او همان طور که غریبانه به زندگیم آمد غریبانه نیز رفت و مرا با

دنیای خاطراتم تنها گذاشت . بی رحم ترین و بی وفاترین

کسی بود که در زندگیم شناخته بودم و مطمئن هستم که روزی از

کرده ی خود پشیمان خواهد شد . خدایا ! دل صد پاره ام را

به دست کدامین بند زن بسپارم که بسازدش ؟

او را در کدامین قمار سخت و پای کدامین میز نفرین شده باختم که

نفهمیدم دست کدام غارتگر ، یاس سپیدم را به تاراج برد ؟

همه می گویند فراموشش کن ، ولی آخر چگونه ؟ چرا رفت و همه

چیز را با خود برد ؟

سپاس ای عزیز ! ای سنگ صبور لحظه های غربتم ، مطمئن

هستم که این نوشته را خواهی خواند پس دوست دارم این چنین

به پایان برسد ... ای عزیزم در دنیایی که در آن نامردی و خیانت

موج می زند و انسان ها بویی از دوست داشتن و عشق

نبرده اند ، کسی هست که تو را به اندازه ی تمام کسانی که

دوستت دارند ، یکجا دوست بدارد و همیشه برای با طراوت ماندن

باغ قشنگ آرزوهایت دعا کند . دوستت دارم و این را بدان تو

اولین و آخرین شکوفه ی عشق من بودی که در دشت وسیع قلبم

شکفتی و دیگر بعد از این در هیچ زمانی و هیچ کس به باغ دلم

راهی نخواهد گشود ، چون تو آخرین رهاورد این باغ بوده و

هستی . محبوبم ! من اینک اشک می بارم و به خاطر دل سوخته

ام گریه می کنم ، به خاطر بی تو بودن هایم ، به خاطر غم

خوردن هایم . و نمی دانم مگر من برا ی تو یار نبودم ؟ مگر من

برای تو غم خوار نبودم ؟ مگر من برای تو همه چیز نبودم ؟

پس چرا رفتی و برایم اشک نریختی ؟ در شب هایم ، در تنهایی

هایم تو را جستجو کردم . اما تو مرا جستجو نکردی و نسبت

به عشق من بی توجهی نمودی . پس چرا گفتی که من یار تو هستم

و در کنارت خواهم ماند . چرا حرمت عشقمان را این گونه

شکستی . پس چرا رفتی ؟ چرا ؟ و چرا ؟....

به دل گفتم که خو کند به تنهایی خویش ، که از تن ها بلا خیزد و

سعادت آ ن کس یابد که از تن ها بپرهیزد .

و این جمله را ملکه ی ذهن خود قرار دادم که :

اگر تنها ترین تنها شوم ، باز هم خدا هست...


یه متن توپ
سلام به همگی.خوبید که؟چه خبرا؟ این متنو بخونید خیلی توپههههههه..........
یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادر بزرگت موبایلش و جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم
باز جواب نمده . online هم نشده چند روزه نگرانشم .
چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی
مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه
شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .
فقط خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .
یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه .
بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه
شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟
حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن .
شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس میان .
شنل : برو دختره ...........................................
( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن
میره جلو سوارش میکنه .
شنل : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه
با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل : اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .
زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی .
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد
بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .
بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .
شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی و ....
باحال بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 نوچ نوچ ماله دزدی بود........................... من از یه وبلاگ اینو دزدیدم................. اااااااااااااا خوب خوشم اومد ...........
خوب دیگه حالا واقعا برید ...............
بای تا های
دوستون دارم.بوس بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
منتظر یه غریب آشنا
انتظار نداشتم تا همیشه هم سلولی من بمونی ...
انتظار نداشتم چون محکوم به حبس ابد بودم ...
انتظار نداشتم تو هم فکر فرار رو از سرت بیرون کنی ...
انتظار نداشتم شریک غم هام بشی ...
انتظار نداشنم شادی هایت را با من قسمت کنی ...
انتظار نداشتم وقتی از پشت میله ها،آزادی رو نگاه میکنی منو
هم توی رویاهات ببینی ...
انتظار نداشتم وقتی یواشکی کلید ها رو از جیب نگهبان برداشتی ،منو محرم بدونی...
حتی انتظار نداشتم وقتی تو نیمه شب از سلول خارج شدی،کلید ها رو نبری...
فقط انتظار داشتم به حرمت تموم خاطرات مشترکمون
تموم یادگاری هامون روی دیوار
تموم خط های شمارش روز و شب های بی قراریمون رو دیوار
تموم دوستت دارم های روی دیوار
تموم قلب های شکسته و تیر خورده روی دیوار
آروم صدام میکردی و میگفتی :

خداحافظ رفیق
من بمرگم راضیم اما نمی آید اجل

بخت بد بین کز اجل هم ناز میباید کشید

خواب ناز بودم شبی

دیدم کسی در میزند

در را گشودم روی او

دیدم غم است در میزند

ای دوستان بی وفا

از غم بیاموزید وفا…..

غم با همه بیگانگی هر شب به من سر می زند
——————————————————————————–
من وتو با همیم اما دلامون خیلی دوره

همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره

نداریم هیچ کدوم حرفی که بازم تازه باشه

چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره

من وتو،من وتو ،من وتو

هم صدای بی صداییم با هم و از هم جداییم

خسته از این قصه ها ییم هم صدای بی صداییم

نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما

یه عمره وعده ها رو دادیم و حرف ها رو گفتیم

دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما

گلای سرخمون پوسیده موندن توی باغچه

دیگه افتاده از پا ساعت پیر رو طاقچه

گلای قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن

اونام خسته شدن از حرف هر روز تو و من

من وتو ،من و تو ،من وتو هم صدای بی صداییم با هم و از هم جداییم خسته از این قصه هاییم هم صدای بی صداییم

شاید یه کسی شبها برای اینکه خوابتو ببینه به خدا التماس میکنه!! شاید یه کسی به محض دیدن تو دستش یخ میزنه و تپش قلبش مرتب بیشتر میشه!! مطمِئن باش یکی شبها بخاطر تو تو دریایی از اشک میخوابه!! ولی تو اونو نمیبینی؟؟ شایدم هیچ وقت نبینی

**************

تو را به یاد آن روز…… تو را به گلبرگ های خشک آن رز خشکیده……. تو را به روز اول بار دیدنت………تو را به اولین نگاه عاشقانه……. تو را به یاد بارون روز نیامدنت….. تو را به تنهایی روز رفتنت……. تو را به بوی بارون روز برگشتنت……. تنهایم مگذار دیگر

**************

به او بگویید دوستش دارم به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من در آن غرق شده . به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد . و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد

**************

1)صمیمانه به مردم اظهار علاقه کنید تا شما را دوست بدارند. 2) اگر شخصی در قلب خود به رفیقش احساس علاقه نمود باید به او بگوید و او را از علاقه خود مطلع سازد. 3)خوشرویی وتبسم کینه توزی را از بین می برد

**************

در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم… دشوار بود مردن و روی تو ندیدن… بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم… بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ… در وحشت و انوده شب تار بمیرم… بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب…. دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم… میمیرم از این درد که جان دگرم نیست… تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم… تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم… بگذار بدانگونه وفادار بمیرم

**************

این چه امد نی است که بعد از تولد باید انتظا ر مرگ را کشید. نفرین بر این زندگی


**************

بغضم چه بیهوده در لابه لای قطره های باران پنهان می شود و من چه عمیق فکر میکنم که درختان ایستاده دعا میخوانند…

**************

کاش کسی بود امشب با من کمی قدم میزد… کمی شعر میخواند و کمی حرف میزد.. و من برایش درد و دل می کردم و برایش اشک می ریختم.. کاش کسی بود امشب و من برایش چای میریختم و او با لبخندی و نگاهی برایم دست تکان میداد…. کاش کسی بود امشب…

**************

هنوز گریه هات یواش یواشه هنوزم شوق دیدن سرجاشه هنوز قصه همونه که همونه آره آخرشو تقدیر می دونه بذار تا روی مهتاب پا بذارم می خواستم عشقو اونجا جا بزارم فرار از سکوت این ستاره که نور خوب چشماتو نداره نوشتم باز یک لب بسته نامه که عشقت آخرین حرف لبامه

**************

مرگ سهم ماست می دانم قسمت چشمهای بارانی گریه بی صداست می دانم مادرم با نگاه خود می گفت زندگی اشتباست می دانم یک نفر بهانه می گیرد در دلش جای پاست می دانم یک نفر بی گناه می میرد آه او آشناست می دانم

**************

چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بدون خوشبختی زیستن و برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن. ای کاش واقف بودی که بدون تو مرگ گواراترین زندگی است و بدون تو و بدور از دست های مهربان تو و بدون قلب حساست زندگی چه تلخ و ناشکیباست


**************

بین ما فاصله ای نیست بجز فراموشی… تو را به یاد خواهم آورد… تو را به یاد خواهم داشت… تو را هر شب در رویاهایم تکرار خواهم کرد… و هر روز صبح که بر می خیزم… گوشه ی لبم لبخندست… بین من و تو رازهای نگفته ایست… که هرگز به کلام نخواهم آلود…

**************

پروردگارا!
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه راکه نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آنچه را که می توان تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن
مطابق میل من رفتار کنند.

به شیشه گفتم دوستت دارم ، شیشه شکست ..

به گل گفتم دوستت دارم ، گل پژمرد ..

به دریا گفتم دوستت دارم ، دریا خشکید …

حالا به تو میگم دوستت دارم
(هوای خودتو داشته باش)!!!!

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه،

اما می تونیم بهش یاد بدیم که

لبه های تیزش دست اونی رو که دلمون رو شکسته، نبره!

هر وقت دل کسی رو شکستی یه میخ به دیوار بکوب

اگه دلش رو بدست آوردی میخ رو از دیوار بردار

اما چه فایده جای میخ رو دیوار مونده!

یکی دسته گل براش دل خوشیه

یکی عادتش برادر کشیه

یکی زاغ مردمو چوب می زنه

یکی از داغ دلش جون می کنه

یه نفر خوابه رو تخت نقره کوب

یکی حیرون روی دریای جنوب

یکی زندگی رو زیبا می بینه

یکی اما خودشو تنهای تنها می بینه

شکسپیر می گه: ((کسی را که دوست داری،

ازش بگذر،

اگه قسمت تو باشه بر می گرده،

اگر هم برنگشت حتما از اول مال تو نبوده،پس همون بهتر که رفت.))

سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی،

سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی،

چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد!
**********************************************
چه زیباست به خاطرتو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن ، برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن . ای کاش می دانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست .

صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است

ماه و نا بینا

نابینا گفت : دوستت دارم

ماه گفت : تو که مرا نمی بینی ..... چگونه مرا دوست داری ؟

نابینا گفت : اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم اما اکنون عاشق خودت هستم .

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست .... عشق این است که یکی برای دیگری چتر بشه و دیگری هیچ وقت نفهمه که چرا خیس نمیشه .


ای دیده در انتظار دیدار
از چهره نقاب غصه بردار

با اشک صفا ببخش جان را
جان بخش ز عشق بر سر دار

برگرد جمال شمع پر شو
در دایره وفا چو پرگار

خورشید صفت بتاب از عشق
مهر است طبیب چشم بیمار

با عشق توان شدن چو مجنون
لیلا نشناخت چشم اغیار

دل باز به کوی او شب و روز
دیدار رخش وعده شد از یار

طی شد شب هجر شادمان باش
وصل است دوای چشم بیمار

اشتباه گرفته ای
دریا را
با کسی که موج برش نمی دارد
گاهی که دوستت دارم را به آب می زنی.
اشتباه گرفته ای
تا من بوده ام
زمین بودl و چهار دیواری که از بس بلندبود
دست کسی به من نرسید.
زنده ای!
و این گناه دریا نبودن من است
که تو را توی این
دامن آبی
غرق نکرده ام.
   


 خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت

خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست

هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست

زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد

دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم

که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
   

 تا نهال عشق را با اشک پروردیم ما
بر سپهر سرفرازی سر بر آوردیم ما
آبروی عشق را در چهر زرد ما نگر
روشنی بخش جهان از آتش دردیم ما
میگدازیم از شرار عشق و میبازیم جان
کم نکرده است این چنین سودا ، ولی کردیم ما

مستی ما را خماری نیست غیر از نیستی
سر خوش از صهبای درد عشق پروردیم ما
جان پاکیم و نداریم الــفــتی با خاکیان
چون زمین با خاکساری آسمان گردیم ما
بسته پیمان جان مابا آتش سوزان دل
گرچه خود افسرده چون خاکستر سردیم ما

از جوانی جز غباری نیست ما را در نظر
در پی این کاروان سر گشته چون گردیم ما
جان غم پرورد ما یکدم ندید آسودگی
عاشقان را کاروان سالار از این دردیم ما
شعر درد انگیز باشد آتش افروز جهان
شیوه ای شیواست "گلشن " اینکه آوردیم ما

گلشن کاشانی
   


شذ خزان گلشن اشنایی
باز هم اتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم
تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری
با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جور و جفایی
از دل سنگت اه ه ه ه ه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن میپرستم
تا هستم
چون گل خندان از مستی بر گریه ی من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراغت ناله کنم تا کی
تو و نی چون ناله کشیدنها
منو گل چون جامه دریدن ها
ز رقیبان خواری دیدنها
دلم از خون کردی
چه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری
که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد طی
ستم به یاران تا چند؟
جفا به عاشق تا کی؟
نمیکنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
آه از دل تو
گرچه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من
هر چه توانی ناز
هر چه توانی ناز
کز عشقت می سوزم باز !

در غروب بی فروغ اشنایی

این منو تو در سر راه جدایی

خاطراتی مانده از ، هر شام و هر روز

سرگذشتی دارد این عشق جگر سوز

میروی با بی قراری ، یادی از خود میگذاری

مینهی یادی غم انگیز ، خاطراتی حسرت انگیز !

همرهِ ، آهی شرر خیز !
در غم ما ؛ مهر و مه ؛ افسرده گردد چهره ی شاداب گل پژمرده گردد

در غروب بی فروغ اشنایی

این منو تو در سر راه جدایی

یعذ از این ما ؛با جدایی اشنایی

با غم بی اشنایی اشناییم !
   

 حالا که رفته ای

سراغ کلمات نمی روم

خسته وبی حوصله اند .

ترانه نمی خوانند.

شعر نمی شوند.


حالا که رفته ای پرنده ای آمده است

در حوالی همین باغ روبه رو


هیچ نمی خواند.

فقط می گویی:

کو کو؟

حالا که رفته ای کنارش می نشینم

گریه نمی کند.


دستش را می گیرم

گریه نمی کند


به پایش می افتم

گریه نمی کند.


نکند اتفاقی افتاده است

که شعر گریه نمی کند.


حالا که رفته ای

تعجب می کنم

همه کلمات مداد بر می دارند

همه ی کلمات شاعر شده اند
.


  به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست
نبسته است کسی شاهراه دلها را
__________________

   


ای کاش نقاش چیره دستی بودم

تا لحظات با تو بودن را در تابلویی می کشیدم

و به هنگام دلتنگی به آن می نگریستم .
ای کاش شاعر بودم

تا لحظات خوب با تو بودن را در شعری می گنجاندم

و به هنگام دلتنگی آن را می خواندم .
ولی حال که هیچ یک از اینها نیستم فقط میتوانم بگویم :
دوستت دارم...
   


نام تــو را می برم

خانه از نسیم عطر

از زیبایی سر شار می شود

نام تــو را می برم

هـــــزار آرزوی گمشده

آرزوی تــو پیدا می شود...

مثل یک معجزه یک خواب

مثل آبی بودن و آرامی آب

مثل لذت مثل عزت مثل آواز

مثل خورشید مثل امید مثل پرواز

مثل یک معجزه،یک خواب آمدی

آمدی در لحظه های سرد و بیتاب آمدی.....
   

Geronimo
View Public Profile
Visit Geronimo's homepage!
Find More Posts by Geronimo

نامه ی عاشقانه ای از دکتر علی شریعتی ...

باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو،من با بهار می میرم
بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،
بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،
شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.
   


تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌یی بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشیدی رخشانی هستی که بر من می‌تابی
هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز...
   


گنجشکی زخمی بودم ..........
خسته از لحظه های تب آلود بی کسی ..........
دستخوش دغدغه های جور واجور ...............
نگاهم به پنجره ی رو به خدا دوخته شده ...........
توچرا صبورانه بر بالهای من .....................
............مرهم گذاشتی؟؟؟


کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس

کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم
خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟

عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه
خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه

روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس
روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس

آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی
ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی

کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده
آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده

کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم
لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم

کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی
خودت و نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی
__________________


دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم ولی به تو احتیاج


ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست
از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست


به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو


عمر من
تا دشت پرستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پای
تا دشت یادها
هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها
پرواز کن
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من


هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد


خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.


قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!(قیصرامین پور

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم


ه حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر شعرم نشکفته خشکید !
به حرمت اشک ها و گریه های سوزناکم. نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !
میبنی قصه به پایان رسیده است و من همچنان در خیال چشمان زیبای تو ام که ساده فریبم داد!
قصه به آخر رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !


اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام


کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد.

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

شعر و متن عاشقانه جدید شعر زیبا متن عاشقانه زیبا عکس غم شعر غم شعر جدایی شعر غمگین متنهای عاشقانه بسیار زیبا متن جدایی متن دل شکسته عکسهای عاشقانه بسیار زیبا عکس عاشقانه زیبا عشق غم تنهایی متن تنهایی
__________________

تا خاک نشدی...


خاکی باش...


گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود

زندگی/ عشق/ اسارت/ قهر/ آشتی/

همه بی معنا بود


هنوزم رسم دنیا بی وفائیست

هنوزم جرم آدم هم صدائیست

کبوتر با کبوتر، باز با باز

هنوزم رسم پرواز آشنائیست

هنوزم عاشق و معشوق، تنها

هنوزم درد عاشق ها جدائیست

چه قانونی ! چه وجدانی ! چه جرمی !

هنوزم دل شکستن بی گناهیست.

یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد وپیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت وبا دلدار دیگر عهد بست

ی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه یادم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم ...

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام....بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

روز اول که نگاهم به تمنای تو پر زد

چو کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتادم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم نتوانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم..نگسستم نرمیدم.

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

اس ام اس تولدت مبارک

لبخند زدی و آسمان آبی شد ٫ شب های قشنگ فروردین مهتابی شد
پروانه پس از تولد زیبایت / تا آخر عمر غرق بی تابی شد . . .
تولدت مبارک عزیزم . . .
--
حقارت واژه ها را وقتی دیدم که نتونستن مهربونیت رو توصیف کنند
به اندازه تمام خوبی های دنیا دوستت دارم . تولدت مبارک عزیزم . . .
--
قشنگ ترین تصویر عمرم عکس نازنینی از نخستین دیدن توست
خوش آهنگ عمرم ٫ یادگار دلنشین اولین خندیدن توست ...
تولدت مبارک . . . دوستت دارم
--
عزیزم به اندازه تمام کسانی که نمیشناسم دوستت دارم و سبدی از گلهای یاس و پونه با یه آسمون ستاره تقدیم تو به خاطر تولد زیبایت.
Happy Birth day
--
روز تولد تو میلاد عشق پاکه ... برای شکر این روز پیشانیم به خاکه
اس ام اس تولدت مبارک

عاشقانه و عشقولانه به عشق شما
دنیای اس ام اس عاشقانه امیدوارم لذت ببرید . از دیگر صفحات سایت هم بازدید کنید ...
 
اس ام اس عاشقانه ی سری 1
می دانم فردا استاد چشمانش را ریز خواهد کرد و با نگاهی خیره خواهد پرسید: کجا بودی که درس نخواندی؟! چه طور به او بگویم که آخر، دل تو هم جایی در دنیاست؟!.
اس ام اس عاشقانه ی سری 2
هیچ وقت شعار نداده ام، که به زور باید لبخند زد! بعضی وقت ها باید تا نهایت آرامش گریست، آن گاه است که تبسمی میهمان لبانت می شود که زیبا تر از رنگین کمان بعد از باران است..


اس ام اس های جدید

اس ام اس عاشقانه ی سری 3
عشق مهمانی مودب است که ورودش را با ضربه های قلب اعلام می کند!


اس ام اس عشقی

اس ام اس عاشقانه ی سری 4
عشق مثل آبه، می تونی توی دستات قایمش کنی، اما آخرش یه روز دستتو وا می کنی می بینی نیست! قطره قطره چکیده بی اینکه بفهمی.. فقط احساس می کنی کمی دستات نمناکن. این همون رطوبت خاطره هاست که بر جای مونده..
بازم جک . جوک جدید
جک شماره ۱ : یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام  
مدیره میگه کار نیست   اسبه همینطور اصرار میکنه   مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟
اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!
.
جک شماره ۲ (بوس نوروزی) : طرح پیش فروش بوسهای نوروزی آغاز شد !
برای ثبت نام لپ خود را جلو بیاورید !!
جک شماره ۳ : یارو از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!
جک شماره ۴ : یارو آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!


می خوام عکسمو به عنوان یادگاری بهت بدم
فقط یه شرط داره: وقتی بهش نگاه می کنی با چاقوی تیز پرتقال نخوری

آرزو میکنم بعد خواهت سالی با 7 سینه سل, سرطان, سرخک, سیه سرفه, سردرد,
سرگیجه, و سرسام همراه داشته باشند!!!
سال نو مبارک . . .
-----------------------------
کاش تو چایی بودی و من قندون، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی.
-----------------------------
در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم / حقیقت شب بود ترسیدم و برگشتم!
-----------------------------
شرط دل دادن ٬ دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود . (احمد شاملو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نه در رفتن حرکت بود ، نه در ماندن سکون ، شاخه ها را از ریشه جدایی نبود ، و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که به شاید ، دوشیزه عشق من مادری بیگانه است ، و ستاره پر شتاب بر مداری معیوس جاودانه می گردد . (احمد شاملو)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام خفت دهندگان را نمی خواستم و خفت کشندگان را ، می خواستم نام تو را بدانم ، و تنها نامی که می خواستم و ندانستم . (احمد شاملو)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کسی که باورت داره ، همیشه یک قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در زندگی مشو مدیون احساس کسی ، تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ، زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ، ما همه همسفریم .
مجموعه اس ام اس عشقولانه جدید
مجموعه اس اس ام شعر عاشقانه برگفته از اشعار شاعران معروف برای ارسال به دوستانتان اماده گردیده امید است مورد رضایت شما قرار گیرد
توی زندگیت هرگز اخم نکن، چون ممکنه یه نفر فقط به لبخند تو زنده باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیشب دفترچه قسطامو ورق می زدم، تمومى نداره... تا آخر عمر بدهکار مهربونیاتم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام. هوا داره سرد می شه...
مواظب باش کسی ازسردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه روز سرد وقتی دنبال جایی برای قایم شدن می گشتم نتوانستم جایی گرمتر از قلبت پیدا کنم... فراموشم نکن بیرون خیلی سرده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه نصیحت: مواظب خودت باش.
یه خواهش:هیچ وقت عوض نشو.
یه آرزو: فراموشم نکن.
یه دروغ: دیگه دوستت ندارم.
یه حقیقت: دلم برات تنگ شد
اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس لاو,شعر عاشقانه,اشعار فلسفی,شعر اس ام اس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انواع چیپس چیتوز:
۱- ساده مثل دلت
۲- نمکی مثل اشکات
۳- سرکه ای مثل حرفات
۴- فلفلی مثل چشمات
۵- گوجه ای مثل لبهات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلامی به گرمی آش رشته، که روش با پیازداغ نوشته:
"دوست دارم فرشته"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وفا را از ماهی بیاموز که وقتی از آب جداست می میرد، نه از زنبور که وقتی از گلی خسته می شود سراغ گلی دیگر می رود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ازدلم پرسیدم عشق راخلاصه کن، گفت: آغازکسى باش که پایان توباشد.
اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس لاو,شعر عاشقانه,اشعار فلسفی,شعیر اس ام اس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازی روزگار را نمی فهمم، من تورا دوست دارم، تو دیگرى را، دیگرى مرا، و همه ما تنهاییم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

غربت را نباید درالفبای شهرغریب جستجو کرد. همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد، تو غریبی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید همان لحظه ای که تصور می کنی به آخر دنیا رسیده ای درست در نقطه آغاز هستی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انتظار سخت است، فراموش کردن هم سخت است. اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فاصله بین داشتن و نداشتن صرف فعل خواستن است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگه کسی برات می میره، اونقدر مرام داشته باش که یه شاخه گل سرخ ببری سر مزارش.
اس ام اس اذیت برو پایین ...
__/ΓΠ\__. (""v"")
'-O----O-'__. 'v'
این قلب منه. اگر فکر می کنی به فکر تو نیست بزن با همین ماشین لهش کن.
...
...
...
هه هه هه! بنزین نداره!
**
: اگر مایلید با یک انسان عقب افتاده ازدواج کنید، موارد زیر را به خاطر بسپارید:
...
...
...
خاک بر سرت! مگه مایلی؟
**
اگه عاشق شدی و می خوای به عشقت برسی به نکات زیر توجه کن:
...
...
ای شیطون! مچتو گرفتم! حالا طرف کیه
**
!......
__!......
____!......
______!.......
کجا؟ کجا؟ این پله ها می رسه به پشت بوم
.
.
.
.
بچه نشی از دوری من بری خودکشی کنی!
**
تو توی دماغ من چی کار می کنی؟
...
...
...
جنبه شوخی داشته باش!
...
...
...
خواستم بگم: تو نفس منی!
کاش تو چایی بودی و من قندون، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی.

-----------------------------

در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم / حقیقت شب بود ترسیدم و برگشتم!

-----------------------------

شرط دل دادن ٬ دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود . (احمد شاملو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نه در رفتن حرکت بود ، نه در ماندن سکون ، شاخه ها را از ریشه جدایی نبود ، و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که به شاید ، دوشیزه عشق من مادری بیگانه است ، و ستاره پر شتاب بر مداری معیوس جاودانه می گردد . (احمد شاملو)
 
 اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس عاشقانه جدید,اس ام اس فلسفی,شعر عاشقانه,اس ام اس شعر عاشقانه, اس ام اس لاو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام خفت دهندگان را نمی خواستم و خفت کشندگان را ، می خواستم نام تو را بدانم ، و تنها نامی که می خواستم و ندانستم . (احمد شاملو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کسی که باورت داره ، همیشه یک قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در زندگی مشو مدیون احساس کسی ، تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ، زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ، ما همه همسفریم .


عشق چیست؟
عشق چیست؟
به شما قول خواهم داد که در این جامعه امروزی ما هیچکس معنی واقعی عشق را نمیدانم.90%عشق ها در این جامعه چیزی جز هوس نمیتواند باشد.من عادت ندارم منظورمو بطوره پیچیده ای بگویم شاید کسی اشتباه برداشت کند واسه ی همین من حرفمو خیلی رک میزنم و از شما عزیزان عذر میخواهم.90%جوانانه امروزی فقط بفکر این هستن که نیازهای جنسی خودرا برطرف کنم.

خدایی نکرده نمیخواهم کسی از حرف های من ناراحت شود چون من میخواهم تمام نقطه ضعف های یک دختر و یک پسر را بگویم.کلاً دخترها موجودات پیچیده ای هستتند.که شناختن آنها خیلی آسان است اما باید زرنگ بود تا بفهمی کافی است فقط یک دختر را بشناسی کل دختران را میشناسید چون تمام دخترها یک جور هستتند.اول اینکه همگی نامرد هستن.چرا ناراحت میشید حقیقت تلخ است من برایتان دلیل محکمی می آورم که ثابت کنم که نامرد هستید.خوب خیلی واضح است شما دختر ها که مرد نیستید زن هستید یا همان دختر اگه باور ندارید یک نگاه به... میفهمید.مرد یعنی غیرت.که شما دخترها ندارید.

شما نمیتوانید غیرت یک مردرا داشته باشید.مرد موجود بسیار بسیار سختی با استقامت زیاد ووووو....خداوند آمد مرد را ساخت دید خیلی.... دید هیچکس نمیتواند این موجودی را که ساخته است ازپا در بیاورد آمد و زن را ساخت و مرد را از پای در آورد.و اینجا بود که عشق بوجود آمد.این یک حقیقت است پسرها باید قبول کنند که این یک واقعیت است.حالا همینطور که زن میتواند مرد را از پای در آورد مرد هم میتوتند به راحتی زن را با یک حرکت مات کند.

عشق یک بازی است مثل شطرنج شما تا زمانی میتوانید در این بازی باشید که در این بازی اشتباه نکنید فقط یک اشتباه کوچک میتواند شما رادر این بازی .... خوب انشاء الله که همیشه در این بازی بتوانید پا به پایه هم پیش روید و انشاء الله که هیچکدام پیروز نشوید باختن خیلی سخت است.خوب دختران عزیز خوب دقت کنید که چی میگویم شما دخترا تنها نقطه ضعف بدی که دارید این است که تا یک پسر بهتان گفت دوستت دارم زود باور میکنید و تا اینکه گفت میخواهد به خواستگاریتان بیاید دو دستی دل و قلب و تمامه وجودتان را دو دستی تقدیم میکنید و میگید بیا بر دارو برو واسه خودت.

وقتی که شما در و... به او دهید یعنی عقلتان را هم به او داده اید پس اینجاست که پسر هوس می آید سراغش و به شما میگوید بیا خانه ی ما بشنیم با هم صحبت کنیم.و شما میگویید نه .... میگوید مگه دوستم نداری اگه دوستم داری بیا.وشما میگویید دوستت دارم اما نمیتوانم و... مگوید مگه بهم اعتماد نداری و.... بالاخره معذرت میخواخم خرتان میکند.اهای دخترها خواهرانم انقدر زود دل به پسرا نبندید .به قول بنده خدایی که می گفت دل به بنده مبند گفتم چرا گفت بنده گلش بنده معذرت میخوام که این را گفتم اما دیگه گفتم.

و معکوس آن آقا پسرانه سست عنصر دختران خوب میدانند که چطور باید وارد شوند تا بهت گفت امشب چه شبی هست دیدی eeeشب جمعه است قند تو دلت آب نشه.و بعد هم که... همیشه خودتان را بزرگ بشمارید تا کوچک شمورده نشوید همیشه از هوس دوری کنید نزارید هوس وارد عشقتان شود اول از همان شوخی هایی شروع میشود که با هم دارید کم کم که رویتان باز شد بعد... من خیلی دختران را دیدم که میشناسم هوس باز هستن و نمی توانند شهوت خود را کنترل کنند.

بنی آدم اعضای یک دیگرند همگی قبول دارید که جد همه ی ما حضرت آدم و هوا هستن درست است پس بدان باشید که ما همه خواهر و برادریم.و اگرپسری به کسی نظر داشته باد بر ناموس خود نظر دارد.من از شما عزیزان میخواهم که هیچ گاه نگذارید هوس وارد عشقتان شود.و این را بدانید که اگر حتی فقط یک حرف کوچک بین شما بوجود آید بدان باشید از این به بعد عشق شما دیگر هوس است و پایدار نخواهد بود.اینها عشق نیستن عشق های واقعی مثل عشق لیلی ومجنون وشیرین و فرهاد و  عشق یوسف و زلیخاه هستند.

راستی یک چیزه خیلی توپ شما میدانید خداوند چقدر دوستتان دارد؟
مسلماً نه هیچکدام نمیدانید.اما من بهتان خواهم گفت:
همان قدری شما را دوست دارد که شما موقع گناه اورا
دوست دارید وخودرا ازگناه بازمیدارید.
خدارا نبرید از یاد یا حق...
(با استفاده از دست نوشته های یک شایدم تنها پسره راستگو)
پریسا

روش های دوست پسر پیدا کردن...
روش های دوست پسر پیدا کردن...
روش جوادی: یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و
 بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش
 می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه
 هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده
خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/
 مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی
 چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه
 و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری
طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون
 اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که
 بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی
طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار
خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.

روش یاهو مسنجری: این روش اخیرا کاربرد زیادی
پیدا کرده وعمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست
 مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها
هم کمک خیلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم 
می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که
 بعضی وقتها توی چت یه سوتفاهم هایی پیش می آد که
 خر بیار و باقالی بار کن!! نکته:این روش فقط وقتی
 کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به
 علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره
 نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!

روش خرکی: جلوی یکی از این لندکروز سیاهها
 بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت
کردنش همه کار می کنی.

روش مذهبی خفن: چهل شب جمعه جلوی در
 خونتون رو جارومی کنی و آجیل مشکل گشا پخش
 می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب
 کرامات هست متوسل میشی ونذر می کنی
 که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس
 مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.
 نکته:خواهر التماس دعا

روش از ما بهتران: لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

روش بچه مثبت: طرف و به یه کافی شاپ دعوت
می کنی و اونجاخیلی معقول و منطقی مساله رو
بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که
فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

روش عرفانی: میری لب چشمه که آب بیاری
 می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که
انگار حواست نیست پات می خوره به
 کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.
بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو
پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با
 خودش فکر می کنه: اگر با من نبودش هیچ
 میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خلاصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!
نکته: این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی
 پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و
 صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج
در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده .

روش لوس گری: یه دفعه یه سوسک می بینی
و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف
هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک
 و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین
 تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و
بعدشم مثلا از ترس سوسک یه مدتی خودتو
 بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی!
 اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست
 (نکته:برادارایه عزیزهمیشه سوسک همراتون باشه).

روش شهرستانی: یه بار با چشم گریون و تن
 لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت
 درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی
می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و
بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه.
 اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد
 می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!
نکته: اگه کار به خون و خونریزی نکشه
می تونی روی موفقییت حساب کنی.
 اما اصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.

دخترای عزیز امیدوارم موفق باشید...

به نظر شما تو مسا فرت چه مطالبی رو باید مد نظر قرار داد؟
اینم چند نکته مهم درباره سفر:!!!
1-اولین و مهمترین نکته اینکه هیچ توالتی توالت خونه خود آدم نمیشه
2-هیچ غذایی مطمئن تر از غذای خونه نیست! گفته باشم!
 یه موقع نرید یه
جایی غذا بخورید که بعدش مجبور بشین تا یه هفته رخت خوابتون رو
کنار توالت پهن کنید
3-دستتون رو تو هر سوراخی نکنی
اگه شده با دماغتون آب بخورید بخورید!ولی از لیوان کس
 دیگه استفاده نکنی
4-آقایون موقع شام هی فرت و فرت پیاز نخورن که شب
 کار دست خودشون
بدن و مجبور بشن صبح برن غسل جنابت کنن
5-بعضی وقتا پول غذا . بستنی یا هر کوفت و زهر مار دیگه رو شما
حساب کنید که بعداً پشت سرتون نگن طرف آویزون بود.

6-نماز رو حتما بخونین!چون شکسته ست به نفعتونه
 "اگه یه موقع در حین سفر
رفتین سر پل سراج(ببخشید صراط)یقه تون رو نگیرن"
7-الکی واسه هر چیزی خون نجستون رو آلوده نکنید.
۸-"پولاتون رو بذارین توی جیب زیر شلواری تون!"اند جوات بازی)
9-این مورد رو با دقت بخونید:با خودتون یه ملافه و یه رو بالشی ببرید
"آخه ملافه های بعضی از این هتلها و مسافر خونه ها اینقدر
 کثیفه که فکر کنم
اگه بذاریشون توی آب ولرم10 تا بچه ازشون متولد میشه"
اینم دوبیت شعر که حسن ختام این مطلب سروده شده:
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمی شه
آخه عشقه یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من دل. سفر عاشق ترم کرد
حالا اگه نظری هست ما در خدمتیم...
 

کامپیوتر دختره یا پسره ؟
استاد ادبیات در مورد مونث یا مذکر
 بودن اسمها توضیح می داد که پرسید :
کامپیوتر مرد است یا زن؟
کلیه دانشجویان دختر جنس کامپیوتر
 را به دلایل زیر مرد اعلام کردند :
1. وقتی به آنها عادت می کنیم، فکر می کنیم
 بدون آنها قادر به انجام کاری نیستیم.
2. با اینکه داده های زیادی دارند، اما نادانند.
3. قرار است مشکلات را حل کنند، ولی در
 بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.
4. همین که پایبند یکی از آنها شدید، متوجه میشوید که
اگر صبر کرده بودید مورد بهتری نصیبتان میشد.
 

کلیه دانشجویان پسر جنس کامپیوتر
را به دلایل زیر زن اعلام کردند :
1. به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.
2. کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.
3. کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود
 ذخیره می کنند تا بعدها تلافی کنند.
4. همین که پایبند یکی از آنها شدید، باید تمام
 پولتان را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید.
 


پسر ایرونی...

پسرا ژل می زنن به اون موهاشون....... عینک می زنن
 به اون چشاشون............ اوا خاک بر سراشون.....
ریمل می زنن به اون چشاشون..... ماتیک می مالن به
اون لباشون.... اوا خاک بر سراشون.... کراوات می زنن
 اون خشکلاشون.... واسه دوست دختراشون.... اوا خاک
 بر سراشون..... کلاسور می زارن زیر بغلاشون.... یه
 کت می پوشن قد باباشون.... یه جفت کفش می
 پوشن هرت براشوت...... یکم ریش می زارن نوک چونه
 هاشون...... پروفسور می شن جون ننه هاشون.... اوا
 خاک بر سراشون... ادم میمیره براشون... اوا خاک
 بر سراشون...
اگه پسرا نبودن کی خونه رو باغ وحش می کرد؟ اگه
 پسرا نبودن استاد کیو تو دانشگاه ضایع می کرد؟
 اگه پسرا نبودن دخترا به چی می خندیدن؟ اگه
پسرا نبودن دخترا کیو سر کار می ذاشتن؟ اگه
 پسرا نبودن دخترا کیو تیغ می زدن؟ اگه پسرا
نبودن کی تو کلاس می رفت گچ میاورد؟ اگه پسرا
 نبودن کی اشغالارو می ذاشت دم در؟ جدی اینا
 سوالای مهمی هست .
 

چگونه یه فیلم ایرانی بسازیم؟
طرز تهیه ی یک سریال ایرانی:

1-باید شامل 12000 قسمت باشد.
(اگر در این مورد دچار مشکل شدید به سریال
"ساعت شنی" یا "ترانه ی مادری"مراجعه کنید.)
2-سریال ایرانی باید به گونه ای باشد که اگر
 کسی با IQای برابر مرغ !!! هم بیننده ی
 آن باشد, با دیدن قسمت اول و آخرآن
,تمام آن رو شیرین بفهمه!!!

3-وجود یک دختر وپسر جوان در آن الزامی است.
(دختر نباید ناز کند که قصدازدواج ندارد ,چون
در این صورت نویسنده مادچار مشکل می شود.)
نکته : اوایل فیلم دختر باید یه کاسه ی
نظری دم خونه ی پسره ببرد.(این اوج فیلمه.)
(اگه شده یه پیاله شله زرد نا قابل...بالاخره
 باید یه جوری خودش و نشون بده...
اگه نظری ببره حضورش نه تنها شرعی بوده
بلکه مستحب هم هست...).

4-وجود یک عدد برادر غیرتی,برای دختر به شدت
 کمک کننده است .(مثل کاتالیزور می مونه!)
همین یه نفر به تنهایی می تونه باعث به
 وجود آمدن 100 قسمت باشد.
اگه برادر غیرتی موجود نبود از یک رقیب عشقی
 استفاده کنید(اگه از هر دوی این ها استفاده
کنید که دیگه اصلا فیلم تون می ترکونه).

5-وباز برای کش دار کردن داستان,یکی از
شخصیت های بی خود و اضافی داستان
را کمی رنگ ولعاب دهید و بعد یهو تو یه تصادف
 ,یا با سکته ی قلبی اون و بکشید.
(یه 10 ,20هم این طوری اضافه می شود.)
6- الزاما یکی از شخصیت ها دارای نفس
 خبیث باشد ,که در قسمت آ خر یاآن را به
راه راست هدایت کنید,یا اگه نشد سریع بکشیدش
 که بتونیم سر وته فیلم و ماست مالی کنیم!!!

7- به یه سری سئولات هم دیگه فکر نکنید
,مثلا اینکه چرا شخصیت زن جلو شوهرش
باید روسری سرش کنه!,یا چرا اگه برادره
 تیر خورده ,خواهر و مادرش از فاصله ی
یک متری اون نزدیک تر نمیرن!!!...(اینا رو
 خود بیننده می فهمه چرا,شما خودتو اذیت نکن).
 

پایان امید...
اگه امیدتون و از دست بدید چی کار می کنین ؟

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم
 باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی
 که نترسم ...که سردم نشه ...که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه
 دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت
 و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم
 دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟

میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه
 می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو
گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت
 تموم نمی‌شن ... می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ...
 مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی
 که؟

ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو
بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که
 سریع می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای
 سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که
 نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه
 می‌گی.. من شلوارک پامه ... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون
 میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ...
 قشنگه مسیر حرکتش!

قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و
نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ...
 محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس
می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی
 هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه
 نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ...
 می‌دونی؟

من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی
 مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ...
 مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه
نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون
 جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم
 می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟

البته این داستانه و امید هیچ وقت نمی میره وبه قول سهراب
 تا شقایق هست زندگی باید کرد.

دل شکستن هنر نمی باشد...
عاقبت دل شکستن!

یه پسر و دختری سالیان سال عاشق همدیگه
 بودن و میخواستن با هم ازدواج کنن
اما این وسط یه مشکل وجود داشت
اونم اینکه دختره به پسره خیانت میکنه
 و با یه پسر دیگه ازدواج میکنه.

پسره وقتی که میفهمه قلبش میشکنه
 و تصمیم میگیره خودکشی کنه
واسه همین 30 میلی لیتر بنزین
به خودش تزریق میکنه!
اما دوستاش قبل از اینکه بمیره
 میرسوننش بیمارستان....
خلاصه چند روزی تو بیمارستان بستری
بوده تا اینکه یه روز همون
دختره با کمال پررویی میاد ملاقات پسره
پسره که بعد از اون ماجرا افسردگی گرفته بوده ،

وقتی چشمش به دختره میافته یه چاقو ورمیداره
 و میافته دنبالش حالا پسره بدو......دختره بدو
تا اینکه پسره بالاخره دختر رو میگیره
چاقو رو میبره بالای سرش و تا میاد بزنه........

....
....
....
بنزین تموم میکنه !!!
پس در مصرف بنزین صرفه جویی کنید!!!


زن دلخواه شما کیه ؟
زن زندگی شما کدومه ؟

این تیپ خانوما صرفا برای اونایی که شب تا
صبح وصبح تا شب پشت کامپیوترندوبی
خودی توی اینترنت گشت می زنن!!!

اگه توهم اهل کامپیوتری باید قید دختر همسایه و
 دخترعمه وخاله و دختر فلانی وبزنی.
این خانوما باب دندون بچه کله کامپیوتری هاست.
برید حالشو ببرید...

زن مدل هارد دیسک: همه چی یادش می‌مونه، تا ابد.

زن مدل رم :از دل برود هر آن که از دیده برفت.

زن مدل ویندوز: همه می‌دونن که هیچ کاری رو درست
 انجام نمی‌ده، ولی کسی نمی‌تونه بدون اون سر کنه.

زن مدل اکسل: می‌گن خیلی هنرها داره ولی شما
 فقط برای چهار نیاز اصلی‌تون ازش استفاده می‌کنین.

زن مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمی‌خوره ولی
حداقل حوصله آدم باهاش سر نمی‌ره.

 زن مدل سرور:هر وقت لازمش دارین مشغوله.

زن مدل مولتی‌مدیا: کاری می‌کنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن.

زن مدل سی‌دی درایو: هی تندتر و تندتر می‌شه.

زن مدل ایمیلی: از هر ده‌تا چیزی که می‌گه، هشت‌تاش بی‌خوده.

زن مدل ویروس: به نام «عیال» هم معروفه. وقتی که
 انتظارش رو ندارین، از راه می‌رسه، خودش رو
نصب می‌کنه و از همه منابعتون استفاده می‌کنه.
 اگر سعی کنین پاکش کنین، یک چیزی رو از
 دست می‌دین، اگه هم سعی نکنین پاکش کنین،
 دار و ندارتون رو از دست می‌دین.


 

بهترین قلب دنیا باید چه جوری باشه؟
زیبا ترین قلب
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد زیباترین قلب
 را در تمام ان منطقه دارد. جمعیت زیاد جمع شدند.قلب او کاملا سالم بود
 و هیچ خدشه ای بر ان وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به
راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند. مرد جوان با کمال
افتخار و با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.

ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت امد و گفت که قلب تو به زیبایی
 قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیرمرد
 نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می تپید اما پر از زخم بود.
 قسمت هایی از قلب او بر داشته شده و تکه هایی جایگزین ان
 شده بودو ان ها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده
 بودند برای همین گوشه هایی دندانه دندانه در ان دیده می شد.

در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه
ای ان را پر نکرده بود.مردم که به قلب پیرمرد خیره شده
 بودند با خود می گفتند که چطور او ادعا می کند زیباترین
قلب را دارد؟ مرد جوان به پیرمرد اشاره کرد و گفت تو
 حتما شوخی می کنی قلب من را با قل

اس ام اس تولدت مبارک

لبخند زدی و آسمان آبی شد ٫ شب های قشنگ فروردین مهتابی شد
پروانه پس از تولد زیبایت / تا آخر عمر غرق بی تابی شد . . .
تولدت مبارک عزیزم . . .
--
حقارت واژه ها را وقتی دیدم که نتونستن مهربونیت رو توصیف کنند
به اندازه تمام خوبی های دنیا دوستت دارم . تولدت مبارک عزیزم . . .
--
قشنگ ترین تصویر عمرم عکس نازنینی از نخستین دیدن توست
خوش آهنگ عمرم ٫ یادگار دلنشین اولین خندیدن توست ...
تولدت مبارک . . . دوستت دارم
--
عزیزم به اندازه تمام کسانی که نمیشناسم دوستت دارم و سبدی از گلهای یاس و پونه با یه آسمون ستاره تقدیم تو به خاطر تولد زیبایت.
Happy Birth day
--
روز تولد تو میلاد عشق پاکه ... برای شکر این روز پیشانیم به خاکه
اس ام اس تولدت مبارک

عاشقانه و عشقولانه به عشق شما
دنیای اس ام اس عاشقانه امیدوارم لذت ببرید . از دیگر صفحات سایت هم بازدید کنید ...
 
اس ام اس عاشقانه ی سری 1
می دانم فردا استاد چشمانش را ریز خواهد کرد و با نگاهی خیره خواهد پرسید: کجا بودی که درس نخواندی؟! چه طور به او بگویم که آخر، دل تو هم جایی در دنیاست؟!.
اس ام اس عاشقانه ی سری 2
هیچ وقت شعار نداده ام، که به زور باید لبخند زد! بعضی وقت ها باید تا نهایت آرامش گریست، آن گاه است که تبسمی میهمان لبانت می شود که زیبا تر از رنگین کمان بعد از باران است..


اس ام اس های جدید

اس ام اس عاشقانه ی سری 3
عشق مهمانی مودب است که ورودش را با ضربه های قلب اعلام می کند!


اس ام اس عشقی

اس ام اس عاشقانه ی سری 4
عشق مثل آبه، می تونی توی دستات قایمش کنی، اما آخرش یه روز دستتو وا می کنی می بینی نیست! قطره قطره چکیده بی اینکه بفهمی.. فقط احساس می کنی کمی دستات نمناکن. این همون رطوبت خاطره هاست که بر جای مونده..
بازم جک . جوک جدید
جک شماره ۱ : یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام  
مدیره میگه کار نیست   اسبه همینطور اصرار میکنه   مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟
اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!
.
جک شماره ۲ (بوس نوروزی) : طرح پیش فروش بوسهای نوروزی آغاز شد !
برای ثبت نام لپ خود را جلو بیاورید !!
جک شماره ۳ : یارو از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!
جک شماره ۴ : یارو آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!


می خوام عکسمو به عنوان یادگاری بهت بدم
فقط یه شرط داره: وقتی بهش نگاه می کنی با چاقوی تیز پرتقال نخوری

آرزو میکنم بعد خواهت سالی با 7 سینه سل, سرطان, سرخک, سیه سرفه, سردرد,
سرگیجه, و سرسام همراه داشته باشند!!!
سال نو مبارک . . .
-----------------------------
کاش تو چایی بودی و من قندون، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی.
-----------------------------
در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم / حقیقت شب بود ترسیدم و برگشتم!
-----------------------------
شرط دل دادن ٬ دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود . (احمد شاملو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نه در رفتن حرکت بود ، نه در ماندن سکون ، شاخه ها را از ریشه جدایی نبود ، و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که به شاید ، دوشیزه عشق من مادری بیگانه است ، و ستاره پر شتاب بر مداری معیوس جاودانه می گردد . (احمد شاملو)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام خفت دهندگان را نمی خواستم و خفت کشندگان را ، می خواستم نام تو را بدانم ، و تنها نامی که می خواستم و ندانستم . (احمد شاملو)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کسی که باورت داره ، همیشه یک قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در زندگی مشو مدیون احساس کسی ، تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ، زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ، ما همه همسفریم .
مجموعه اس ام اس عشقولانه جدید
مجموعه اس اس ام شعر عاشقانه برگفته از اشعار شاعران معروف برای ارسال به دوستانتان اماده گردیده امید است مورد رضایت شما قرار گیرد
توی زندگیت هرگز اخم نکن، چون ممکنه یه نفر فقط به لبخند تو زنده باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیشب دفترچه قسطامو ورق می زدم، تمومى نداره... تا آخر عمر بدهکار مهربونیاتم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام. هوا داره سرد می شه...
مواظب باش کسی ازسردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه روز سرد وقتی دنبال جایی برای قایم شدن می گشتم نتوانستم جایی گرمتر از قلبت پیدا کنم... فراموشم نکن بیرون خیلی سرده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه نصیحت: مواظب خودت باش.
یه خواهش:هیچ وقت عوض نشو.
یه آرزو: فراموشم نکن.
یه دروغ: دیگه دوستت ندارم.
یه حقیقت: دلم برات تنگ شد
اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس لاو,شعر عاشقانه,اشعار فلسفی,شعر اس ام اس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انواع چیپس چیتوز:
۱- ساده مثل دلت
۲- نمکی مثل اشکات
۳- سرکه ای مثل حرفات
۴- فلفلی مثل چشمات
۵- گوجه ای مثل لبهات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلامی به گرمی آش رشته، که روش با پیازداغ نوشته:
"دوست دارم فرشته"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وفا را از ماهی بیاموز که وقتی از آب جداست می میرد، نه از زنبور که وقتی از گلی خسته می شود سراغ گلی دیگر می رود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ازدلم پرسیدم عشق راخلاصه کن، گفت: آغازکسى باش که پایان توباشد.
اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس لاو,شعر عاشقانه,اشعار فلسفی,شعیر اس ام اس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازی روزگار را نمی فهمم، من تورا دوست دارم، تو دیگرى را، دیگرى مرا، و همه ما تنهاییم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

غربت را نباید درالفبای شهرغریب جستجو کرد. همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد، تو غریبی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید همان لحظه ای که تصور می کنی به آخر دنیا رسیده ای درست در نقطه آغاز هستی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انتظار سخت است، فراموش کردن هم سخت است. اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فاصله بین داشتن و نداشتن صرف فعل خواستن است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگه کسی برات می میره، اونقدر مرام داشته باش که یه شاخه گل سرخ ببری سر مزارش.
اس ام اس اذیت برو پایین ...
__/ΓΠ\__. (""v"")
'-O----O-'__. 'v'
این قلب منه. اگر فکر می کنی به فکر تو نیست بزن با همین ماشین لهش کن.
...
...
...
هه هه هه! بنزین نداره!
**
: اگر مایلید با یک انسان عقب افتاده ازدواج کنید، موارد زیر را به خاطر بسپارید:
...
...
...
خاک بر سرت! مگه مایلی؟
**
اگه عاشق شدی و می خوای به عشقت برسی به نکات زیر توجه کن:
...
...
ای شیطون! مچتو گرفتم! حالا طرف کیه
**
!......
__!......
____!......
______!.......
کجا؟ کجا؟ این پله ها می رسه به پشت بوم
.
.
.
.
بچه نشی از دوری من بری خودکشی کنی!
**
تو توی دماغ من چی کار می کنی؟
...
...
...
جنبه شوخی داشته باش!
...
...
...
خواستم بگم: تو نفس منی!
کاش تو چایی بودی و من قندون، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی.

-----------------------------

در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم / حقیقت شب بود ترسیدم و برگشتم!

-----------------------------

شرط دل دادن ٬ دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ، زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ، یکی بدبختی مطلق معنی کرد ، یکی درد درمان ناپذیرش خواند ، و سرانجام یکی رسید و گفت : زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود . (احمد شاملو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نه در رفتن حرکت بود ، نه در ماندن سکون ، شاخه ها را از ریشه جدایی نبود ، و باد سخن چین با برگ ها رازی چنان نگفت که به شاید ، دوشیزه عشق من مادری بیگانه است ، و ستاره پر شتاب بر مداری معیوس جاودانه می گردد . (احمد شاملو)
 
 اس ام اس عاشقانه,اس ام اس عشقولانه,اس ام اس رومانتیک,اس ام اس عاشقانه جدید,اس ام اس فلسفی,شعر عاشقانه,اس ام اس شعر عاشقانه, اس ام اس لاو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نام خفت دهندگان را نمی خواستم و خفت کشندگان را ، می خواستم نام تو را بدانم ، و تنها نامی که می خواستم و ندانستم . (احمد شاملو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کسی که باورت داره ، همیشه یک قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در زندگی مشو مدیون احساس کسی ، تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ، زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ، ما همه همسفریم .


عشق چیست؟
عشق چیست؟
به شما قول خواهم داد که در این جامعه امروزی ما هیچکس معنی واقعی عشق را نمیدانم.90%عشق ها در این جامعه چیزی جز هوس نمیتواند باشد.من عادت ندارم منظورمو بطوره پیچیده ای بگویم شاید کسی اشتباه برداشت کند واسه ی همین من حرفمو خیلی رک میزنم و از شما عزیزان عذر میخواهم.90%جوانانه امروزی فقط بفکر این هستن که نیازهای جنسی خودرا برطرف کنم.

خدایی نکرده نمیخواهم کسی از حرف های من ناراحت شود چون من میخواهم تمام نقطه ضعف های یک دختر و یک پسر را بگویم.کلاً دخترها موجودات پیچیده ای هستتند.که شناختن آنها خیلی آسان است اما باید زرنگ بود تا بفهمی کافی است فقط یک دختر را بشناسی کل دختران را میشناسید چون تمام دخترها یک جور هستتند.اول اینکه همگی نامرد هستن.چرا ناراحت میشید حقیقت تلخ است من برایتان دلیل محکمی می آورم که ثابت کنم که نامرد هستید.خوب خیلی واضح است شما دختر ها که مرد نیستید زن هستید یا همان دختر اگه باور ندارید یک نگاه به... میفهمید.مرد یعنی غیرت.که شما دخترها ندارید.

شما نمیتوانید غیرت یک مردرا داشته باشید.مرد موجود بسیار بسیار سختی با استقامت زیاد ووووو....خداوند آمد مرد را ساخت دید خیلی.... دید هیچکس نمیتواند این موجودی را که ساخته است ازپا در بیاورد آمد و زن را ساخت و مرد را از پای در آورد.و اینجا بود که عشق بوجود آمد.این یک حقیقت است پسرها باید قبول کنند که این یک واقعیت است.حالا همینطور که زن میتواند مرد را از پای در آورد مرد هم میتوتند به راحتی زن را با یک حرکت مات کند.

عشق یک بازی است مثل شطرنج شما تا زمانی میتوانید در این بازی باشید که در این بازی اشتباه نکنید فقط یک اشتباه کوچک میتواند شما رادر این بازی .... خوب انشاء الله که همیشه در این بازی بتوانید پا به پایه هم پیش روید و انشاء الله که هیچکدام پیروز نشوید باختن خیلی سخت است.خوب دختران عزیز خوب دقت کنید که چی میگویم شما دخترا تنها نقطه ضعف بدی که دارید این است که تا یک پسر بهتان گفت دوستت دارم زود باور میکنید و تا اینکه گفت میخواهد به خواستگاریتان بیاید دو دستی دل و قلب و تمامه وجودتان را دو دستی تقدیم میکنید و میگید بیا بر دارو برو واسه خودت.

وقتی که شما در و... به او دهید یعنی عقلتان را هم به او داده اید پس اینجاست که پسر هوس می آید سراغش و به شما میگوید بیا خانه ی ما بشنیم با هم صحبت کنیم.و شما میگویید نه .... میگوید مگه دوستم نداری اگه دوستم داری بیا.وشما میگویید دوستت دارم اما نمیتوانم و... مگوید مگه بهم اعتماد نداری و.... بالاخره معذرت میخواخم خرتان میکند.اهای دخترها خواهرانم انقدر زود دل به پسرا نبندید .به قول بنده خدایی که می گفت دل به بنده مبند گفتم چرا گفت بنده گلش بنده معذرت میخوام که این را گفتم اما دیگه گفتم.

و معکوس آن آقا پسرانه سست عنصر دختران خوب میدانند که چطور باید وارد شوند تا بهت گفت امشب چه شبی هست دیدی eeeشب جمعه است قند تو دلت آب نشه.و بعد هم که... همیشه خودتان را بزرگ بشمارید تا کوچک شمورده نشوید همیشه از هوس دوری کنید نزارید هوس وارد عشقتان شود اول از همان شوخی هایی شروع میشود که با هم دارید کم کم که رویتان باز شد بعد... من خیلی دختران را دیدم که میشناسم هوس باز هستن و نمی توانند شهوت خود را کنترل کنند.

بنی آدم اعضای یک دیگرند همگی قبول دارید که جد همه ی ما حضرت آدم و هوا هستن درست است پس بدان باشید که ما همه خواهر و برادریم.و اگرپسری به کسی نظر داشته باد بر ناموس خود نظر دارد.من از شما عزیزان میخواهم که هیچ گاه نگذارید هوس وارد عشقتان شود.و این را بدانید که اگر حتی فقط یک حرف کوچک بین شما بوجود آید بدان باشید از این به بعد عشق شما دیگر هوس است و پایدار نخواهد بود.اینها عشق نیستن عشق های واقعی مثل عشق لیلی ومجنون وشیرین و فرهاد و  عشق یوسف و زلیخاه هستند.

راستی یک چیزه خیلی توپ شما میدانید خداوند چقدر دوستتان دارد؟
مسلماً نه هیچکدام نمیدانید.اما من بهتان خواهم گفت:
همان قدری شما را دوست دارد که شما موقع گناه اورا
دوست دارید وخودرا ازگناه بازمیدارید.
خدارا نبرید از یاد یا حق...
(با استفاده از دست نوشته های یک شایدم تنها پسره راستگو)
پریسا

روش های دوست پسر پیدا کردن...
روش های دوست پسر پیدا کردن...
روش جوادی: یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و
 بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش
 می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه
 هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده
خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/
 مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی
 چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه
 و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری
طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون
 اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که
 بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی
طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار
خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.

روش یاهو مسنجری: این روش اخیرا کاربرد زیادی
پیدا کرده وعمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست
 مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها
هم کمک خیلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم 
می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که
 بعضی وقتها توی چت یه سوتفاهم هایی پیش می آد که
 خر بیار و باقالی بار کن!! نکته:این روش فقط وقتی
 کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به
 علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره
 نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!

روش خرکی: جلوی یکی از این لندکروز سیاهها
 بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت
کردنش همه کار می کنی.

روش مذهبی خفن: چهل شب جمعه جلوی در
 خونتون رو جارومی کنی و آجیل مشکل گشا پخش
 می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب
 کرامات هست متوسل میشی ونذر می کنی
 که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس
 مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.
 نکته:خواهر التماس دعا

روش از ما بهتران: لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

روش بچه مثبت: طرف و به یه کافی شاپ دعوت
می کنی و اونجاخیلی معقول و منطقی مساله رو
بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که
فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

روش عرفانی: میری لب چشمه که آب بیاری
 می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که
انگار حواست نیست پات می خوره به
 کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.
بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو
پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با
 خودش فکر می کنه: اگر با من نبودش هیچ
 میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خلاصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!
نکته: این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی
 پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و
 صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج
در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده .

روش لوس گری: یه دفعه یه سوسک می بینی
و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف
هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک
 و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین
 تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و
بعدشم مثلا از ترس سوسک یه مدتی خودتو
 بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی!
 اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست
 (نکته:برادارایه عزیزهمیشه سوسک همراتون باشه).

روش شهرستانی: یه بار با چشم گریون و تن
 لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت
 درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی
می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و
بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه.
 اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد
 می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!
نکته: اگه کار به خون و خونریزی نکشه
می تونی روی موفقییت حساب کنی.
 اما اصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.

دخترای عزیز امیدوارم موفق باشید...

به نظر شما تو مسا فرت چه مطالبی رو باید مد نظر قرار داد؟
اینم چند نکته مهم درباره سفر:!!!
1-اولین و مهمترین نکته اینکه هیچ توالتی توالت خونه خود آدم نمیشه
2-هیچ غذایی مطمئن تر از غذای خونه نیست! گفته باشم!
 یه موقع نرید یه
جایی غذا بخورید که بعدش مجبور بشین تا یه هفته رخت خوابتون رو
کنار توالت پهن کنید
3-دستتون رو تو هر سوراخی نکنی
اگه شده با دماغتون آب بخورید بخورید!ولی از لیوان کس
 دیگه استفاده نکنی
4-آقایون موقع شام هی فرت و فرت پیاز نخورن که شب
 کار دست خودشون
بدن و مجبور بشن صبح برن غسل جنابت کنن
5-بعضی وقتا پول غذا . بستنی یا هر کوفت و زهر مار دیگه رو شما
حساب کنید که بعداً پشت سرتون نگن طرف آویزون بود.

6-نماز رو حتما بخونین!چون شکسته ست به نفعتونه
 "اگه یه موقع در حین سفر
رفتین سر پل سراج(ببخشید صراط)یقه تون رو نگیرن"
7-الکی واسه هر چیزی خون نجستون رو آلوده نکنید.
۸-"پولاتون رو بذارین توی جیب زیر شلواری تون!"اند جوات بازی)
9-این مورد رو با دقت بخونید:با خودتون یه ملافه و یه رو بالشی ببرید
"آخه ملافه های بعضی از این هتلها و مسافر خونه ها اینقدر
 کثیفه که فکر کنم
اگه بذاریشون توی آب ولرم10 تا بچه ازشون متولد میشه"
اینم دوبیت شعر که حسن ختام این مطلب سروده شده:
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمی شه
آخه عشقه یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من دل. سفر عاشق ترم کرد
حالا اگه نظری هست ما در خدمتیم...
 

کامپیوتر دختره یا پسره ؟
استاد ادبیات در مورد مونث یا مذکر
 بودن اسمها توضیح می داد که پرسید :
کامپیوتر مرد است یا زن؟
کلیه دانشجویان دختر جنس کامپیوتر
 را به دلایل زیر مرد اعلام کردند :
1. وقتی به آنها عادت می کنیم، فکر می کنیم
 بدون آنها قادر به انجام کاری نیستیم.
2. با اینکه داده های زیادی دارند، اما نادانند.
3. قرار است مشکلات را حل کنند، ولی در
 بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.
4. همین که پایبند یکی از آنها شدید، متوجه میشوید که
اگر صبر کرده بودید مورد بهتری نصیبتان میشد.
 

کلیه دانشجویان پسر جنس کامپیوتر
را به دلایل زیر زن اعلام کردند :
1. به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.
2. کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.
3. کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود
 ذخیره می کنند تا بعدها تلافی کنند.
4. همین که پایبند یکی از آنها شدید، باید تمام
 پولتان را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید.
 


پسر ایرونی...

پسرا ژل می زنن به اون موهاشون....... عینک می زنن
 به اون چشاشون............ اوا خاک بر سراشون.....
ریمل می زنن به اون چشاشون..... ماتیک می مالن به
اون لباشون.... اوا خاک بر سراشون.... کراوات می زنن
 اون خشکلاشون.... واسه دوست دختراشون.... اوا خاک
 بر سراشون..... کلاسور می زارن زیر بغلاشون.... یه
 کت می پوشن قد باباشون.... یه جفت کفش می
 پوشن هرت براشوت...... یکم ریش می زارن نوک چونه
 هاشون...... پروفسور می شن جون ننه هاشون.... اوا
 خاک بر سراشون... ادم میمیره براشون... اوا خاک
 بر سراشون...
اگه پسرا نبودن کی خونه رو باغ وحش می کرد؟ اگه
 پسرا نبودن استاد کیو تو دانشگاه ضایع می کرد؟
 اگه پسرا نبودن دخترا به چی می خندیدن؟ اگه
پسرا نبودن دخترا کیو سر کار می ذاشتن؟ اگه
 پسرا نبودن دخترا کیو تیغ می زدن؟ اگه پسرا
نبودن کی تو کلاس می رفت گچ میاورد؟ اگه پسرا
 نبودن کی اشغالارو می ذاشت دم در؟ جدی اینا
 سوالای مهمی هست .
 

چگونه یه فیلم ایرانی بسازیم؟
طرز تهیه ی یک سریال ایرانی:

1-باید شامل 12000 قسمت باشد.
(اگر در این مورد دچار مشکل شدید به سریال
"ساعت شنی" یا "ترانه ی مادری"مراجعه کنید.)
2-سریال ایرانی باید به گونه ای باشد که اگر
 کسی با IQای برابر مرغ !!! هم بیننده ی
 آن باشد, با دیدن قسمت اول و آخرآن
,تمام آن رو شیرین بفهمه!!!

3-وجود یک دختر وپسر جوان در آن الزامی است.
(دختر نباید ناز کند که قصدازدواج ندارد ,چون
در این صورت نویسنده مادچار مشکل می شود.)
نکته : اوایل فیلم دختر باید یه کاسه ی
نظری دم خونه ی پسره ببرد.(این اوج فیلمه.)
(اگه شده یه پیاله شله زرد نا قابل...بالاخره
 باید یه جوری خودش و نشون بده...
اگه نظری ببره حضورش نه تنها شرعی بوده
بلکه مستحب هم هست...).

4-وجود یک عدد برادر غیرتی,برای دختر به شدت
 کمک کننده است .(مثل کاتالیزور می مونه!)
همین یه نفر به تنهایی می تونه باعث به
 وجود آمدن 100 قسمت باشد.
اگه برادر غیرتی موجود نبود از یک رقیب عشقی
 استفاده کنید(اگه از هر دوی این ها استفاده
کنید که دیگه اصلا فیلم تون می ترکونه).

5-وباز برای کش دار کردن داستان,یکی از
شخصیت های بی خود و اضافی داستان
را کمی رنگ ولعاب دهید و بعد یهو تو یه تصادف
 ,یا با سکته ی قلبی اون و بکشید.
(یه 10 ,20هم این طوری اضافه می شود.)
6- الزاما یکی از شخصیت ها دارای نفس
 خبیث باشد ,که در قسمت آ خر یاآن را به
راه راست هدایت کنید,یا اگه نشد سریع بکشیدش
 که بتونیم سر وته فیلم و ماست مالی کنیم!!!

7- به یه سری سئولات هم دیگه فکر نکنید
,مثلا اینکه چرا شخصیت زن جلو شوهرش
باید روسری سرش کنه!,یا چرا اگه برادره
 تیر خورده ,خواهر و مادرش از فاصله ی
یک متری اون نزدیک تر نمیرن!!!...(اینا رو
 خود بیننده می فهمه چرا,شما خودتو اذیت نکن).
 

پایان امید...
اگه امیدتون و از دست بدید چی کار می کنین ؟

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم
 باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی
 که نترسم ...که سردم نشه ...که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه
 دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت
 و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم
 دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟

میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه
 می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو
گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت
 تموم نمی‌شن ... می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ...
 مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی
 که؟

ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو
بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که
 سریع می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای
 سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که
 نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه
 می‌گی.. من شلوارک پامه ... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون
 میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ...
 قشنگه مسیر حرکتش!

قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و
نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ...
 محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس
می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی
 هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه
 نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ...
 می‌دونی؟

من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی
 مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ...
 مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه
نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون
 جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم
 می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟

البته این داستانه و امید هیچ وقت نمی میره وبه قول سهراب
 تا شقایق هست زندگی باید کرد.

دل شکستن هنر نمی باشد...
عاقبت دل شکستن!

یه پسر و دختری سالیان سال عاشق همدیگه
 بودن و میخواستن با هم ازدواج کنن
اما این وسط یه مشکل وجود داشت
اونم اینکه دختره به پسره خیانت میکنه
 و با یه پسر دیگه ازدواج میکنه.

پسره وقتی که میفهمه قلبش میشکنه
 و تصمیم میگیره خودکشی کنه
واسه همین 30 میلی لیتر بنزین
به خودش تزریق میکنه!
اما دوستاش قبل از اینکه بمیره
 میرسوننش بیمارستان....
خلاصه چند روزی تو بیمارستان بستری
بوده تا اینکه یه روز همون
دختره با کمال پررویی میاد ملاقات پسره
پسره که بعد از اون ماجرا افسردگی گرفته بوده ،

وقتی چشمش به دختره میافته یه چاقو ورمیداره
 و میافته دنبالش حالا پسره بدو......دختره بدو
تا اینکه پسره بالاخره دختر رو میگیره
چاقو رو میبره بالای سرش و تا میاد بزنه........

....
....
....
بنزین تموم میکنه !!!
پس در مصرف بنزین صرفه جویی کنید!!!


زن دلخواه شما کیه ؟
زن زندگی شما کدومه ؟

این تیپ خانوما صرفا برای اونایی که شب تا
صبح وصبح تا شب پشت کامپیوترندوبی
خودی توی اینترنت گشت می زنن!!!

اگه توهم اهل کامپیوتری باید قید دختر همسایه و
 دخترعمه وخاله و دختر فلانی وبزنی.
این خانوما باب دندون بچه کله کامپیوتری هاست.
برید حالشو ببرید...

زن مدل هارد دیسک: همه چی یادش می‌مونه، تا ابد.

زن مدل رم :از دل برود هر آن که از دیده برفت.

زن مدل ویندوز: همه می‌دونن که هیچ کاری رو درست
 انجام نمی‌ده، ولی کسی نمی‌تونه بدون اون سر کنه.

زن مدل اکسل: می‌گن خیلی هنرها داره ولی شما
 فقط برای چهار نیاز اصلی‌تون ازش استفاده می‌کنین.

زن مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمی‌خوره ولی
حداقل حوصله آدم باهاش سر نمی‌ره.

 زن مدل سرور:هر وقت لازمش دارین مشغوله.

زن مدل مولتی‌مدیا: کاری می‌کنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن.

زن مدل سی‌دی درایو: هی تندتر و تندتر می‌شه.

زن مدل ایمیلی: از هر ده‌تا چیزی که می‌گه، هشت‌تاش بی‌خوده.

زن مدل ویروس: به نام «عیال» هم معروفه. وقتی که
 انتظارش رو ندارین، از راه می‌رسه، خودش رو
نصب می‌کنه و از همه منابعتون استفاده می‌کنه.
 اگر سعی کنین پاکش کنین، یک چیزی رو از
 دست می‌دین، اگه هم سعی نکنین پاکش کنین،
 دار و ندارتون رو از دست می‌دین.


 

بهترین قلب دنیا باید چه جوری باشه؟
زیبا ترین قلب
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد زیباترین قلب
 را در تمام ان منطقه دارد. جمعیت زیاد جمع شدند.قلب او کاملا سالم بود
 و هیچ خدشه ای بر ان وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به
راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند. مرد جوان با کمال
افتخار و با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.

ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت امد و گفت که قلب تو به زیبایی
 قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیرمرد
 نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می تپید اما پر از زخم بود.
 قسمت هایی از قلب او بر داشته شده و تکه هایی جایگزین ان
 شده بودو ان ها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده
 بودند برای همین گوشه هایی دندانه دندانه در ان دیده می شد.

در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه
ای ان را پر نکرده بود.مردم که به قلب پیرمرد خیره شده
 بودند با خود می گفتند که چطور او ادعا می کند زیباترین
قلب را دارد؟ مرد جوان به پیرمرد اشاره کرد و گفت تو
 حتما شوخی می کنی قلب من را با قل

یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر


سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و
گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو
دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم
لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید
و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم
با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص
دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین
عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم
خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...
من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش
فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای
عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب
بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری
برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت
خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم
بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق
یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد
باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم
موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این
مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست
عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو
می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می
کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم
که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم
بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی
حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع
غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم
اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام
فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم
من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما
توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من
زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش
دوستدار تو (ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم
گمان می کنم جوابم واضح بود
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم
مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی
از بستگان
لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد
آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...
لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد